در نخستينروز از فروردينماه، روز و شب يكسان و همتراز ميشوند تا آنزمان چيرگي و افزوني با شب بوده است. شب در نمادشناسي ايراني پديدهاي است گجسته و اهريمني. ايرانيان از تاريكي همواره گريزان بودهاند و هستند و پيوسته روشنايي را گرامي ميداشتهاند و بدان درود ميگفتهاند. از اينروي همترازي روز و شب يا روشنايي و تيرگي، در چشم ايرانيان رخدادي كيهاني اما بسيار خجسته بوده است
نخستين پرسش؛ خاستگاه نوروز كجاست و چيست؟
نوروز يكي از كهنترين جشنهاي ايراني است. بهدرستي و بيچندوچون، نميتوان
خاستگاه نوروز را نشانداد. در ديگر فرهنگها و كشورها، ما به جشنها و آيينهايي
باز ميخوريم كه با نوروز، سنجيدنياند و هماننديهايي دارند. براي نمونه، جشن آغاز
سال نزد بابليان و آشوريان كهن، پيوندهايي با نوروز ما ميتواند داشت. اما آنچه
هيچ گماني در آن نيست، ايناست كه نوروز از روزگاران باستان در ايران جشن گرفته
ميشده است. حتي اينانگاره هست كه شهرياران هخامنشي، شهر شگفت و رازآلود تخت جمشيد
را از آنروي ساخته و برافراخته بودهاند؛ كه جشن و آيين نوروزي در آن برگزار بشود
اما از سويي ديگر، آنچه ما امروز چونان جشن و آييننوروزي ميشناسيم و بزرگ
ميداريم، آميزهاي از چند سامانهي گونهگون باورشناختي است، به سخن ديگر،چندين
جشن و آيين باهم درآميختهاند و از آنميان جشن و آيين نوروز پديد آمده است.
پارهاي از اين جشنها، جشنهاي اسطورهاي بودهاست؛ رخدادي كه از جهان اسطورهها
باز ميگردد؛ پارهاي از آن جشنها آييني و باورشناختي بودهاست، پارهاي ديگر
جشنهاي كيهاني و گاهشمارانه است. هركدام از اين جشنها، نمودي و نشاني در جشن و
آيين نوروز برجاي نهاده است.
به چند جشن باستاني كه از هم پيوندي آنها نوروز پديد آمدهاست اشاره ميكنيد؟
براي نمونه، شش جشن بزرگ آييني در ايران باستان برپاي داشته ميشدهاست كه آنها را
“گاهانبار” ميگفتهاند. جشنهايي كه در پيوند بودهاست با دگرگونيهاي گيتي و
رفتارهايي كه در پيوند است با اين دگرگونيها. سرشت اين جشنها بهگونهاي است كه
بيشتر گوياي شيوهي كشاورزانه و دامپرورانه است در زيست. يكي از اين گاهانبارها
كه ششمين و فرجامين آنها هم هست “هَمَسپَتمَدَم “ نام داشتهاست . پارهاي از
ويژگيها و رسم و راههاي نوروزي باز ميگردد به اين گاهانبار و جشن باستاني. يا
اگر بخواهيم نمونهاي از جشنهاي اسطورهاي بهدست بدهيم كه براي بسياري از
ايرانيان نيز آشنا است، ميتوانيم از رخدادي نمادين و اسطورهاي يادكنيم كه در
روزگار جمشيد رويداده است، آن رخداد اين است كه تختي شگفت براي اين شهريار نمادين
پيشدادي ميسازند، جمشيد بر اين تخت مينشيند و ديوان آنرا بر ميگيرند و به آسمان
ميبرند. اين رخداد در چشم ايرانيان، آنچنان گرامي و گرانمايه بوده است كه آنروز
را جشن ميگيرند.
“ مر آن روز را روز نو خواندهاند به جمشيد بر، گوهر افشاندند”
نمونهاي ديگر از جشنهاي اثرگذار در نوروز كه سرشتي كيهاني دارد، جشن بهار است؛
يعني جشن آغاز سال نو، خورشيد همواره نزد ايرانيان گرامي و ستوده بودهاست. از
اينروي چون نخستين روز بهار همراه است با ترازمندي بهاري، بدين معنا كه:
در نخستينروز از فروردينماه، روز و شب يكسان و همتراز ميشوند تا آنزمان چيرگي
و افزوني با شب بوده است. شب در نمادشناسي ايراني پديدهاي است گجسته و اهريمني.
ايرانيان از تاريكي همواره گريزان بودهاند و هستند و پيوسته روشنايي را گرامي
ميداشتهاند و بدان درود ميگفتهاند. از اينروي همترازي روز و شب يا روشنايي و
تيرگي، در چشم ايرانيان رخدادي كيهاني اما بسيار خجسته بوده است. چون از آنپس، روز
چيرگي و فزوني ميگيرد و شب فرو ميشكند وفرو ميكاهد تا ميرسيم به ترازمندي
خزاني. از آنزمان، ديگربار روز و شب يكسان ميشوند، اما كار بهزيان روز و بهسود
شب پيگرفته ميشود؛ روزگار اهريمني، بيشگون، زيانبار و روزگار تاريكي و سرما
آغاز ميگردد. جشن نوروز آميزهاي از اين جشنهاي گونهگون است. يا جشني ديگر،
آييني، كه در نوروز اثر نهادهاست جشن فروردينگان يا جشن بزرگداشت فروهر
درگذشتگان، از مينو بهگيتي و بهديدار آنان ميآيد. از اينروي خواني
ميگستردهاند براي ميهمانان شگرف مينوي به همانسان كه همهي ما ايرانيان هنگامي
كه ميهماني را گرامي داريم، او را پذيرا ميشويم. هنجارها و رسم و راههايي هست كه
آنها را ميورزيم، به كار ميگيريم، ايرانيان در پذيرايي از اين ميهمانان هم آن
رفتارها و آن هنجارها را بهكار ميگرفتهاند. براي نمونه، خانهها را
ميرُفتهاند، جامهي نو در بر ميكردهاند و اين رسم و راهها هنوز در جشن و آيين
نوروزي برجاي مانده است.
اما دربارهي نمادهاي نوروز؟
در اينباره هم من به فراخي سخنگفتهام، اينكه هركدام از آن سينها چه كاركرد و
گزارش نمادشناختي و باورشناختي دارد، اما براي اينكه پاسخي به پرسش شما دادهباشم،
هرچند كوتاه، ميگويم كه اين نمادها، هفتسين، همراه با پاره هاي ديگر از بايستهها
و نشانهاي خوان نوروزي همه در پيوند با ستايش روشنايي و خورشيد و به سخني ديگر،
نمادها و نشانهايي مهري هستند.
نخستين نوشتهها دربارهي نوروز، در كدام زمان بوده است؟
آنچنان كه پيش از اين گفتم، نوروز بسيار كهن است؛ اما واژهي نوروز در نوشتههاي
پهلوي بهكارگرفته شدهاست و از آن نوشتهها به پارسي دري رسيدهاست. نوروز در زبان
پهلوي “نوكرَوچ”1 گفته ميشدهاست كه با همين ريخت رفتهاست به زبان تازي و
“نوكروز” شدهاست، اين نام هنگامي كه به پارسي رسيدهاست، در ريخت، “ نوروز “ كه
بهمعناي روز نو است بهكار رفتهاست آنچنان كه در آن بيت شاهنامه نيز چنين ناميده
شدهاست. اما در زبان و ادب پارسي، كاربرد نوروز، بازميگردد به نخستين سرودههايي
كه از اين زبان برجاي مانده است. سرودههاي سخنوران روزگار ساماني و غزنوي و ادب
پارسي، آكنده از ستايش نوروز است. هرچند اين نام شايد فراوان بهكار برده نشده
باشد، اما ديگر ويژگيها و زيباييهاي نوروز به فراواني در سخن پارسي بازتاب
يافتهاست. نوروز همراه است با بهار. يكي از بنيادينترين زمينههاي آفرينش هنري در
سخن پارسي، بهار است. از اينروي به اين شيوهي كنارين، نوروز همواره زمينهاي بوده
است كه سخنوران ايراني در هر روزگار بدان انديشيدهاند و پرداختهاند و در ستايش آن
چامهها و سرودههاي بسيار دلآويز و شاهوار و جاودانه سرودهاند.
نوشتههاي زيادي دربارهي آيين نوروز به چاپ رسيدهاست. آيا اين نوشتهها آنچنان
كه بايد، از بهرهي لازم برخوردارند؟
هر كتابي كه دربارهي نوروز نوشته بشود، در هر پايه و مايهاي كه باشد از ديد من
كاري شايسته و فرخنده است، آنهم براي اينكه بهگونهاي ميتوان گفت كه نوروز
برترين نماد و نشانهي فرهنگ ايراني شدهاست، نوروز درفش اين فرهنگ است. اگر
بخواهيم در ميانهي نشانهها و هنجارهاي گونهگون فرهنگ ايران كه در شمار
نميگنجند يكي را برگزينيم كه اين فرهنگ را بهياري آن بيشتر و بهتر بتوانيم
شناخت، آن نشانه از ديد من نوروز است. شما ميتوانيد بيچندوچون بر اين باور باشيد؛
در هر سرزميني كه جشن و آيين نوروز برگزار ميشود، فرهنگ ايراني تا بدان سرزمين راه
بردهاست. ما كشورهايي را ميشناسيم كه در جغرافياي ايران نبودهاند، پارسيزبان هم
نيستند، اما جشن نوروز بهگونهاي در اين كشورها نمود و بازتاب دارد. از آنجا است
كه ميگويم درفش فرهنگ ايران، جشن و آيين نوروزي است. جشنهاي ديگر يا ديگر
هنجارها و مايهها و ارزشهاي فرهنگي ايران نتوانستهاند چنين كاركرد گسترده و
فرهنگشناختي بيابند. از اينروي، هنگامي كه ما به نوروز، آيينها، رسم و راهها و
رازهاي آن ميانديشيم و ميپردازيم و دربارهي آنها جُستار و كتاب مينويسيم،
دستكم به شيوهاي نمادشناختي به فرهنگ ايران پرداختهايم. در اين روزگار كه ما
بيش از هر زمان ديگر، نياز داريم كه فرهنگ ايراني و پيشينهي نياكاني خود را
بشناسيم و بشناسانيم، پرداختن به نوروز ارج و ارزشي ديگرسان ميتواند داشت.
بهديگرسخن، فرهنگ و سرزمين ايران را در بسياري از كشورها و فرهنگها با نوروز
ميشناسند.
در زمان باستان جشنهاي ديگري نيز غير از جشن نوروز داشتهايم؛ اما نوروز ميماند و
آنها فراموش ميشوند. راز ماندگاري نوروز چيست؟
پاسخ من به پرسش شما كه دربارهي راز ماندگاري نوروز ميپرسيد، اين است؛ چون در اين
آيين و جشن، پيامي بسيار ژرف و گرانمايه نهفتهاست كه پيامي جهانشناختي است. اين
جشن و آيين هنوز با شكوه پارينه در ايران برگزار ميشود. در زماني كه بسياري از
جشنهاي ديگر فراموش شدهاست يا آنكه تنها در ميانهي گروههاي ويژه، براي نمونه
زرتشتيان، روايي دارد، آن پيام جهانشناختي نهفته در جشن و آيين نوروز همان است كه
من آن را بازگشت به آغاز ميخوانم. ما ايرانيان به شيوهاي نهاني و نمادين بازگشت
به آغاز را در نوروز بزرگ ميداريم. هميشه بازگشت به آغاز، همراه با شكوفايي، با
توانمندي، با شادابي و خرمي است؛ از آناست كه رستاخيز گيتي طبيعت، بافرا رسيدن
نوروز آغاز ميگيرد اما رستاخيز بروني و كالبدينه و گيتيگ، نمود و نشاني است از
رستاخيزي كه بايد از سراسر كيهان در پهنهي آفرينش به انجام برسد. در باورشناسي
ايراني، آفرينش به چرخههايي و دورههايي بخش ميشود. بدينگونه نيست كه جهان
يكبار آفريده شده باشد و بههمانسان بپايد تا روزگاري كه از ميان برود. چرخههايي
و دورههايي هست كه آفرينش در فرجام هركدام از آنها نو ميشود يا به سخني ديگر، به
آغاز خود باز ميگردد. بههمانسان كه ما در گاهشماري زميني سالي داريم كه به چهار
پاره و چهار فصل بخش ميشود، در سال كيهاني يا سال نمادين اسطورهاي، همان چرخهي
آفرينش بههمانسان چهار بخش است، كه هركدام از اين بخشها سههزار سال به درازا
ميكشد. در سنجش با گاهشماري زميني اما پيدا است كه اين شمارها همه نمادين است. در
سههزارهي نخستين، آفرينش هنوز مينوي است و در انديشهي اورمزد ميگذرد. در
سههزارهي دوم به نمود، به كردار در ميآيد، پيكر ميپذيرد اما در اين روزگار هنوز
پاك و پيراسته است. اما سههزارهي سوم، در اين روزگار نيروهاي اهريمني به سرزمين
پاك اهورايي ميتازند و آفرينش به آميختگي آلودگي دچار ميشود. در سههزارهي
چهارمين، آفرينش باز ميگردد به آن پاكي و نابي آغازين. يعني در آغاز سههزارهي
چهارم، رهانندهاي، نويدداده و پالاينده سر بر ميآورد كه فرزند زرتشت است. اين كه
اين فرزند چهگونه پديد ميآيد، خود داستاني است شگفت. هركدام از اين رهانندگان
زمينه را براي بازگشت به آغاز در آفرينش فراهم ميآورد. در پايان اين چرخه هنگامي
كه آفرينش از آلايش و آميختگي رست و ديگربار به آن پاكي و پيراستگي نخستين بازگشت،
به فرجام ميآيد تا چرخهي ديگري بدينسان آغاز بگيرد. جشن و آيين نوروز بهگونهاي
بازتاب اين سامانهي باورشناختي است، چون جهان به آن پاكي نخستين باز ميگردد، از
نوجوان ميشود و توان ميگيرد و آن رستاخيز پديد ميآيد، رخ ميدهد.
پس نوروز نماد نوشدن دوباره و هرباره است.
بله! يعني آن پيام بنيادين و ساختار دروني و باورشناختي نوروز ميتواند همين نكته
باشد.
آيا دربارهي پيوند نوروز با موسيقي و وجود گونهاي از موسيقي براي نوروز در ايران
باستان آگاهيهايي هست؟ براي نمونه، يكي از گوشههاي موسيقي ايراني نوروز خوانده
ميشده است.
پيوندي من در ميانهي نوروز و خنيا و موسيقي نميبينم. بله! يكي از دَستانها و
آهنگهاي كهن ايراني نوروز خوانده ميشدهاست اما اينكه خنيا و دَستان و آهنگي
ويژه در نوروز نواخته ميشدهاست، نكتهاي است كه بر من روشن نيست. اگر خواست شما
آن دُهلي است كه بههنگام دگرگونشدن سال كوفته ميشود، اينرا نميتوان نغمهي
نوروزي دانست. اين آييني است كه از روزگاران كهن برجاي ماندهاست. هرزمان كه رخدادي
شگفت روي ميداده است، كوس ميكوفتهاند. به اين شيوه، بر مردم آشكار ميداشتهاند
كه چنين رويدادي به انجام رسيدهاست يا با كوس مردم را فرا ميخواندهاند كه گرد
بيايند، براي هر خواستي كه در پيش بودهاست. اين كوفتن كوس يا دُهل از آن جا است،
سخن من اين است كه در رخدادهاي بزرگ ديگر هم كوس كوفته ميشده است و تنها ويژهي
آيين نوروزي نيست. اما ميتوان برآن بود كه براي جشن نوروز، ترانهها و آهنگهايي
در ايران كهن روايي داشته است؛ براي اينكه نوروز چنانكه گفتم يكي از بزرگترين
جشنهاي ايراني است كه از روزگار هخامنشيان در ايران، باشكوه برگزار ميشدهاست.
خرد نميپذيرد كه براي چنين جشني بزرگ، هيچ آهنگي، دستاني و نغمهاي ساخته
نشدهباشد. بيگمان در ميان دَستانهاي باربد كه گاهي به سي لحن نام برآورده
بودهاست، دَستانهايي و آهنگهايي در پيوند با نوروز، روايي داشته است كه نام آن
براي ما به يادگار ماندهاست. آن چنانكه گفتهشد، يكي از گوشههاي موسيقي ايراني
نوروز خوانده ميشود كه در سرودههاي سخنوران ساماني و غزنوي براي نمونه منوچهري از
آن يادي رفته است؛ نوروز خُرد و نوروز بزرگ.
اگر ايران بزرگ را در نظر بگيريم كه امروز به كشورهاي گوناگوني بخش شدهاست، آيين
نوروز در هر يك از اين كشورها ديگرگونه برگزار ميشود، براي نمونه، در افغانستان يا
تاجيكستان هنگام برپايي جشن نوروز، همهي مردم با هم به بيرون از شهر ميروند و
نوروز را همگاني و دستهجمعي جشن ميگيرند اما در ايران خودمان اينگونه نيست و جشن
بهگونهي درون خانوادگي يا گروه دوستان و آشنايان است.
خوب! در اينكه آيينهاي نوروزي در همهي كشورها يكسان برگزار نميشود، هيچ سخني
نيست. اما در كشورهايي مانند افغانستان و تاجيكستان، حتي كشورهايي كه زبانشان
پارسي نيست و در بخشهايي پارسي است مانند ازبكستان و تركمنستان، به سخني ديگر در
آن كشورهايي كه از ايران بزرگ جدا شدهاند و از ديد جغرافيايي، امروز بيرون از
ايرانند اما از ديد فرهنگي و تاريخي، سرزمينهاي ايراني شمرده ميشوند، جشن و آيين
نوروز به شيوههاي كهنتر برگزار ميشود. شما اگر بخواهيد بدانيد كه رسم و راههاي
ديرينه در اين جشن كدام است، يكي از راهها اين است كه ببينيد در افغانستان يا در
تاجيكستان يا در سمرقند و بخارا نوروز را چهگونه جشن ميگيرند.
ايران امروز، بههرروي از ديد فرهنگي و تاريخي پيشتازتر از آن سرزمينها بودهاست
و دگرگونيها در آن گستردهتر است. در شهرهاي بزرگ ايران امكان آن نيست كه ايرانيان
در جايي گردبيايند و آيين نوروز را در گروه، بزرگ بدارند؛ پس هركس در خانهي خود
چنين ميكند. اما در شهرهاي كوچكتر يا در آن كشورها اين رسم و راهها هنوز برجاست.
شما ميبينيد كه در روستاهاي ايران يا در شهرهاي خُرد، در اين جشن و آيين
دگرگونيهايي هست؛ يعني آنجا پيچيدهتر و مايهوَرتر برگزار ميشود. در شهرهاي
بزرگ سادهتر شده است، در روستاهاي كردستان، براي نمونه، هنوز مير نوروزي هست. كسي
را از تودههاي مردم به ميري و فرمانروايي بر ميگزينند؛ فرمانروايي كوتاه يكروزه،
از او فرمان ميبرند و هرچه بخواهد براي او فراهم ميآورند. او را بر ستوري
مينشانند و در شهر ميگردانند. رسموارههاي از اينگونه در آن روستاها و شهرهاي
كوچك هنوز روايي دارد. اما در شهرهاي بزرگ مانند تهران ديرياست كه برافتادهاست.
از اينروي ميتوانيم گفت كه اين جشن و آيين در آن كشورها نابتر و كهنتر و
نژادهتر ماندهاست و برگزار ميشود..
* روزنامه نگار (خبرنگار هنري)
پينوشت:
۱- براي روشنتر شدن معناي “نوكروچ” اين گفتوگوكننده يادآور ميشود كه در
گويش بلوچي امروز، واژههاي “نوك” بهمعناي “نو” و “رَوچ” يا “رُوچ” بهمعناي روز
با همان تلفظ پهلوي استفاده ميشود. بلوچها به “روزه” نيز ميگويند “روچَگ.”.
حكومت از پايين
بيست عامل عقب ماندگى ايرانيان
چرا و چگونه عقب افتاديم
ملى شدن صنعت نفت
آخرين پيام به ملت ايران
اگر كودتاى ۲۸ مرداد رخ نميداد
تيپ كامياب كجاست؟
دكتر سحابى بدنبال چه بود؟
نوروز سامانه اى ازباورها
داد و ستد اسلام و مدرنيته
حلال و حرام
قيامتگاه عشق
مدارا پيشگى
زنان در پروژه شريعتى
رشد فزاينده فمينيسم اسلامى
خاورميانه و اختلافات مذهبى
مرزهاى بنيادگرائى
امام صادق پاسدار حرمت مخالفان
Copyright © 2008 MODARA.org. All rights reserved