MODARA, May 2008
ارديبهشت ۱۳۸۷ سال اول شماره ۱

خليل موّحد

امام صادق (ع) پاسدار حرمت مخالفان


خليل موّحد


 امام فرهنگ‌مدار شيعه كه تئوريهاي خود را در اقناع ذهني مخالفان نيرومند مي‌يافت نه از بابت اخلال به مباني اسلام نگراني داشت و نه خود را محتاج به برافراشتن داغ و درفش و صدور فتوا و حكم براي بسيج مريدان در جهت ايجاد رعب و وحشت و از ميدان برون كردن ناموافقان مي‌دانست. او جواب انديشه را با انديشه مي‌داد.
 



۱ـ قرون دوم و سوم هجري ( هشتم نهم ميلادي ) در جهان اسلام، دوره رونق بازار ترجمه و تأليف متون فلسفي، سياسي، اخلاقي، پزشكي و ديني فلاسفه، دانشمندان و ارباب و اديان و انديشه‌هاي مختلف غيرمسلمان به زبان عربي ـ به عنوان زبان رايج ومسلط در ميان مسلمانان ـ است.

در اين دو قرن علاوه بر ترجمه آثار متفكران يوناني و اسكندراني؛ متون زرتشتي، آموزه‌هاي مانوي و مزدكي و كتب عهد قديم (تورات) و كتب عهد جديد (انجيل) نيز ترجمه و در اختيار متفكران در قلمرو اسلامي قرار گرفت [۱]. زنادقه ( ماترياليستها ) نيز فرصتي يافته تا در اين معركه و نبرد انديشه‌ها از افكار و تئوري‌هاي خود دفاع نمايند، مساجد و از جمله مسجدالحرام و مسجد پيامبر (ص) و برخي فضاهاي عمومي ديگر و حتي گاه منازل شخصي، صحنة پر جنب و جوش مباحثات داغ تئوريك و تبادل و تقابل سخت ديدگاه‌هاي متفاوت و يا متضاد انديشمندان اديان و ايدئولوژي‌هاي زمانه بود و هر صاحب نظر و ايدئولوگي مي‌كوشيد تا با بهره گيري از تمام ظرفيت‌هاي فكري و ذهني، انديشه‌هاي خود را به ديگران منتقل نموده و از معتقدات و باور‌هاي خود به ويژه در قلمرو مسائل بنيادين هستي و از جمله موضوع توحيد و خداشناسي دفاع نمايد.

۲ـ مركز ثقل مباحث مذكور ـ همانطور كه اشاره شد نه مسائل سياسي ـ اجتماعي كاملاً متصل و معطوف به زندگي معمولي جامعه بلكه موضوعات و مسائل ذهني ـ انتزاعي كلامي و اعتقادي بود كه گرچه از يك سو با لذات و بالفعل به رشد انديشه‌ها و افزايش توان فكري و باروري تئوري ها و شكوفايي توانمندي هاي ذهني و نيرومند شدن استدلال‌هاي متفكران و محافل علمي و آكادميك مي‌انجاميد، اما از دگر سو براي حاكمان وقت حاشيه امنيتي را مهيا مي‌ساخت تا با پرداختن هزينه كمتري، به برخورد با مخالفان و منتقدان سياسي و اجتماعي و سركوب آنها دست يازيده و خيال خود را براي ادامه حكومت تا حدودي راحت نمايند!

۳ـ در چنين صحنه نبرد فكري و فرهنگي كه در آن متفكران وپيشوايان ملل( اديان ومذاهب) و نحل ( گروهها ودسته هاي غير ديني ) براي بيان عقايد واثبات باورهاي كلان خود نه تنها از شيوه هاي معطوف به خشونت بهره نجسته بلكه در شرايطي كاملا برابر و با آزادي كامل بيان وامنيت بعد از بيان و با التزام به رعايت آداب سخن وگفتگو به داد وستد انديشه وادعاها و دلايل خود مي پرداختند( البته مشروط به اينكه اين مباحث به حتم از ساحت سياست زيان آور براي حاكميت سياسي دور نگه داشته مي شد).

امام ششم شيعيان نيز كوشيد از فضاي فراهم شده در اين مقطع زماني، حداكثرتوان خود را به خدمت گرفته تا ديدگاه‌هاي آيين متبوع خود را درباره مسائل محوري جهان‌بيني كه اصل اول آن به بحث درباره خدا اختصاص مي‌يافت به اطلاع سايرين رسانده و تفكرات خود را نه با بكارگيري روش‌هاي زورمندانه و منطبق با منطق قدرت بلكه با تأكيد بر قدرت منطق و نيرومندي استدلال و بدون توسل به الفاظ و ادبيات توهين آميز به آنها بياموزد. امام فرهنگ‌مدار شيعه كه تئوريهاي خود را در اقناع ذهني مخالفان نيرومند مي‌يافت نه از بابت اخلال در مباني اسلام نگراني داشت و نه خود را محتاج به برافراشتن داغ و درفش و صدور فتوا و حكم براي بسيج مريدان در جهت ايجاد رعب و وحشت و از ميدان برون كردن ناموافقان مي‌دانست. او جواب انديشه را با انديشه مي‌داد.

۴ـ گزارش‌هاي تاريخي كه حكايت از گفتگوهاي جداگانه رئيس مذهب جعفري با افرادي ماترياليست به‌نام‌هاي “عبدالملك” ( از اهالي مصر ) “عبدالله ديصاني” و “عبدالكريم ابن ابي العوجإ”، درباره موضوعات اعتقادي دارد، بدين شرح است:

الف) گفتگوي امام با عبدالملك در خانه كعبه و در مسجدالحرام در حالي كه عبدالملك شانه‌اش را به شانه امام مي‌سائيد، انجام گرفت و ادامه آن به بعد از انجام طواف كعبه موكول گرديد. در تمام مدت اين مناظره كلامي (اعتقادى) كه درباره توحيد و خداشناسي بود از طرفين جز بيان استدلال آن هم به روشي مؤدبانه، چيزي شنيده نشد. جعفر بن محمد در جريان گفتمانِ خود با عبدالملك در نهايت تساهل و تسامح، ماترياليست مصري را چهاربار ”يا أخا اهل مصر“ (اى برادر اهل مصر) خطاب كرد تا نشان دهد يك غير مسلمان را مي‌توان به خانه خدا راه داد؛ مي‌توان در شرايطي برابر با او و با رعايت نزاكت درباره وجود مطلق (خدا) به گفتگو نشست و هم مي‌توان ماترياليست منكر خدا و رسول را به تكرار ”برادر“ خطاب كرد و نه تنها به خاطر اين حسن سلوك عالمانه متحمل خسارت مادي و معنوي نشد بلكه در پايان ديالوگ، مخاطب را به سلوك مسلمانان درآورد.

ب) علاوه بر مناظره فوق، مناظره‌اي نيز بين امام با ”عبدالله ديصاني“ در منزل امام و بارعايت همه پيش شرط‌هاي يك بحث علمي‌ـ‌اعتقادي انجام گرفت كه در نهايت با پذيرش اسلام توسط ديصاني پايان پذيرفت.

ج) اما به نظر مي‌رسد مشهورترين ماترياليست دوران امام صادق، «عبدالكريم ابن ابي العوجإ» باشد. او بارها مناظره‌هايي با امام صادق (با حضور برخي از همفكران طرفين‌) انجام داد.
گفتگو‌هايي كه ابن ابي العوجإ را به تحسين شخصيت و دانش امام شيعيان واداشته و منجر به روي‌آوري برخي از همفكرانش به اسلام گرديد.

در يكي از اين سالها، ملاقاتي بين امام و ابي العوجإ در حرم مكه رخ داد و امام از او دليل حضورش را در خانه كعبه پرسش كرد. پاسخ ابي العوجإ اين بود كه ”براي عادت تن و سنت ميهن و براي اينكه ديوانگي و سرتراشي و سنگ‌پراكني مردمان را ببينم اينجا آمده‌ام.»

در حالي كه از اين كلمات بوي توهين به مردم و مقدسات آنها به مشام مي‌رسد، عكس‌العمل امام صادق اين بود كه: «اي عبدالكريم، تو هنوز بر سركشي و گمراهيت پابرجايي؟» به رغم اين حسن سلوك امام، گاه ابي العوجإ در مسجد پيامبر و در حضور اصحاب كلمات كفر‌آميز مي‌گفت! و به همين دليل يك‌بار مورد اعتراض شديد ”مفضل بن عمر“ از ياران نزديك امام قرار گرفت. مفضل كه در برابر كفرگويي ابي العوجإ نتوانست خويشتن‌داري به خرج دهد فريادزنان ابي العوجإ را مخاطب قرار داده، به او مي‌گويد: ”اي دشمن خدا، در دين خدا الحاد ورزيدي و منكر باري‌تعالي شدي.“ ابي العوجإ كه قبلاً حسن سلوك امام صادق را در هنگام گفتگو‌هاي مكرر، تجربه كرده بود؛ به مفضل مي‌گويد: «اگر تو از اهل كلامي بيا با هم تكلم بكنيم؛ هرگاه تو اثبات حجت كردي ما از تو تبعيت مي‌كنيم و اگر تو از اصحاب جعفربن‌محمدي، آن حضرت با ما به اين نحو مخاطبه نمي‌كند و به مثل تو با ما مجادله نمي‌نمايد، به تحقيق كه شنيده است از اين كلمات ( كلمات كفرآميز ) بيشتر از آنچه تو شنيدي و هيچ فحشي به ما نداده است و در جواب ما به هيچ وجه تعدي ننموده و همانا او مردي است حليم، با‌وقار، عاقل، محكم و ثابت كه از جاي خود به در نرود و از طريق رفق و مدارا پا بيرون نگذارد و غضب او را سبك ننمايد، بشنود كلام ما را و گوش دهد به تمام حجت و دليل‌هاي ما تا آنكه ما هرچه دانيم بگوييم و هر حجت بياوريم به نحوي كه گمان كنيم بر او غلبه كرديم و حجت او را قطع نموديم، آنوقت شروع كند به كلام، پس باطل كند حجت و دليل ما را به كلام كمي و خطاب غير بلندي، ملزم كند ما را به حجت خود و عذر ما را قطع كند. ما را از رد حواب خود عاجز نمايد. پس هر‌گاه تو از اصحاب آنچناني با ما مخاطبه كن به مثل خطاب او.»
 


۱ـ سوره نسا‌،‍‎ آيه ۱۵۷