MODARA, September 2008
شهريور ۱۳۸۷ سال اول شماره ۲


هويت ايستا ، هويت پـويا *


مصطفى ملكيـان

 



در مطلب حاضر،مصطفى ملكيان پس از ترسيم مرزهاى منطقى هويت در جغرافياى معرفت بشرى، به ميراث صوفيان و عارفان مسلمان در خصوص نحوه پاسدارى از هويت انسانى و فردى اشاره كند و راهكارهاى تجويزى خود را در اين زمينه عرضه نمايد.

مقدمه:
موضوع گفتار حاضر، مفهوم هويت به معناى فردى آن است. مسأله هويت در حوزه هاى مختلفى از مجموعه معرفتى بشر قابل طرح و بررسى است. لااقل در سه شاخه فلسفه يعنى در مابعدالطبيعه، فلسفه ذهن و فلسفه اخلاق و همين طور در علوم تجربى انسانى و در روانشناسى، با تأكيد بيشتر در جامعه شناسى و در علم سياست مسأله هويت قابل طرح است. همچنين در دانشهاى تاريخى و در عرفان نيز اين مسأله قابل طرح و بررسى است. بنابراين ما با موضوعى سر و كار داريم كه از ابعاد مختلفى قابل مطالعه است. اما من به مسأله هويت از ديدگاه اخلاقى و روانشناختى، آن هم با تأكيد بر آموزه هاى عرفانى - اسلامى از نظرگاه عارفان اسلامى و از منظر اخلاقى خواهم پرداخت.

يكى از وجوهى كه باعث افتراق چيزى از چيز ديگر مى شود بى نظيرى، يگانگى و به تعبيرى هويت شخصى است. هويت شخصى از مقولات بسيار مهم در فلسفه ذهن است. در اين عرصه، پرسش اصلى اين است كه يگانه بودن انسان به چه چيزى است. اينكه فقط من، من هستم و هيچ موجودى در جهان نه «من» بوده و نه «من» خواهد بود از مهمترين مسائل هويت شخصى است كه از ديدگاه هاى فراوانى مورد توجه قرار گرفته است. وقتى مسأله هويت شخصى از منظر روانشناسى و اخلاقى مورد بحث واقع مى شود آن وقت سؤال ما تبديل به اين مى شود كه چه چيزى در «من» است كه «من» بايد دغدغه حفظ و حراست و صيانت آن را داشته باشم. چه چيزى در «من» است كه اگر در آن چيز خدشه اى وارد شد به «من بودن»من خدشه وارد شده و چه چيزى در «من» است كه «من» بايد به هر قيمتى آن چيز را حفظ كنم و اگر آن را حفظ نكنم «من بودن» من از دست خواهد رفت. به تعبير ديگر، در كجا شما بايد احساس خطر كنيد.

ما مى بايست به اين نكته توجه كنيم كه هويت خود را در چه مى دانيم؟ از منظر فلسفه مابعدالطبيعه گفته شده است كه اگر بخواهيم براى هر چيزى ادعاى «وجود» كنيم بايد ذيل يكى از اين مقولات باشد : جوهر، خاصه اى از خاصه هاى جوهر، وضع امور، مجموعه و فرايند.

اما هويت «من» بسته به چيست كه اگر او در معرض خطرى واقع شد «من» بايد به تب و تاب بيفتم. بنابراين، انسانها لااقل دو دسته اند: كسانى كه هويتشان را جوهر مى دانند و كسانى كه هويتشان را فرايند مى دانند. در اينجا ما از اين دو به «هويت ايستا» و «هويت پويا» تعبير مى كنيم. كسانى كه خودشان را جوهر مى دانند يعنى يك موجود متحقق شكل گرفته و بدون دگرگونى هستند. اينها به هويت ايستا قائل اند و كسانى كه خودشان را يك فرايند مى دانند قائل به هويت پويا و ديناميكى هستند. من معتقدم كه پيام عرفان بر اين محور قرار دارد كه شما هميشه هويت خود را يك «هويت پويا» بدانيد. بزرگترين دعوت عارفان اين بود كه انسانها تا وقتى كه خود را يك جوهر مى دانند يعنى خود را يك موجود ثابت شده و برقرار مى دانند، در خطر هستند. اين افراد نه تنها از لحاظ معرفتى در خطر هستند بلكه از نظر اخلاقى به خطاهاى ديگرى كه نتيجه آن خطاهاى معرفتى است دچار مى شوند. عارفان مى گفتند كه هويت خود را پويا بدانيد يعنى خود را فرايند بپنداريد و اگر هويت خود را يك فرايند بدانيد علاوه بر اين كه به شناخت درستى از خود مى رسيد مشكل معرفتى نيز نخواهيد داشت، علاوه بر اين دستخوش يك سلسله مسائل اخلاقى و روانى نيز نخواهيد شد.

معناى دريافت فرايندى از خويشتن اين است كه من به هيچ چيزى از داشته ها، كرده ها و خواسته هاى خودم محدود نشوم و دل به آنها نبندم. نبايد گمان كنم كه خواسته هاى من يا داشته هاى من و يا كرده هاى من، سرنوشت «من» را تعيين مى كند. اگر هر سرنوشتى صورت گرفت در آن صورت «من» خودم را داراى يك هويت ايستا دانسته ام. عرفا مى گفتند نبايد با داشته ها و كرده ها و خواسته هايتان، خود را در قيد و بند قرار دهيد. به عبارت ديگر شما بايد خود را يك فرايند بدانيد. به طور مثال نبايد بگوييد كه من خواسته ام را عوض كردم و يا داشته ام را از دست دادم، بنابراين هويتم را عوض كرده ام و يا از دست داده ام. به اين جهت است كه تمام پيام عرفان سير و سلوك است و سلوك يعنى فرايند ديدن خويشتن. همه نظام هاى عرفانى در يك مؤلفه بسيار مهم مشترك هستند و آن اين است كه انسان را در مقوله فرايند مى گنجانند نه در مقوله جوهر. آنها به انسان صفت سالك و رهرو مى دهند كه اين صفات دلالت بر يك فرايند مى كند و معناى آن نيز اين است كه اگر تو اكنون يك خاصه اى دارى گمان نكن كه اين خاصه اگر از بين رفت تو نيز از بين رفته اى. خطاى محض است اگر كسى يك خاصه و ويژگى را عين «من» بداند.

انسانى كه از لحاظ معرفتى واقع بين و از نظر روانشناختى و اخلاقى سالم باشد اين اقتضا را دارد كه خود را يك فرايند ببيند و فرايند وقتى هويتش را از دست مى دهد كه ثابت باشد. براى اينكه يك آبشار را از بين ببريم كافى است كه جلوى حركت آن را بگيريم. بنابراين جوهر ها با حركت از بين مى روند اما فرايندها با سكون از بين مى روند. عارفان از ما مى خواستند كه خود را يك حركت بدانيم وهر جا كه ايستاده ايم بدانيم كه من نيستم، لذا حركت، موجوديت انسان است. براى تحقق اين امر عرفاى ما توصيه هايى در جهت عدم سكون كردند. من به سه توصيه مهم اشاره خواهم كرد كه اين سه توصيه داراى تقدم و تأخر منطقى نيز هست.
 

۱. عرفا مى گفتند باورهاى خود را از خودتان جدا كنيد و خود را با باورهايى كه داريد پيوند نزنيد. اين باورها شما را ايستا مى كند و به سكون وادار مى كند. به طور مثال كسانى كه با فن ترجمه آشنايى دارند مى دانند كه در اين فن يك اصطلاحى با عنوان «افسون معناى اول» وجود دارد. گفته مى شود انسانى كه غير زبان مادرى، زبان ديگرى را ياد مى گيرد و اولين بار با يك لغت آشنا مى شود هر گاه آن لغت را ترجمه مى كند به همان معناى اول آن لغت را ترجمه مى كند. مثلاً هر گاه كلمه Well را مى شنود به معناى «خوب» ترجمه مى كند. اما تقريباً هيچ لغت در هيچ زبانى نيست كه فقط يك معنى داشته باشد. بنابراين من افسون زده معناى اول هستم و تا وقتى كه افسون زده آن معنا هستم آن زبان را ياد نخواهم گرفت. افسون زدگى معناى اول در «روانشناسى باور» هم وجود دارد. انسان، افسون زده باور اول خود نسبت به عالم است و نمى خواهد دست از باور خود بردارد و به باور ديگرى هم توجه كند. وقتى كه كسى خودش در باور اول بايستد معناى آن اين است كه هويتش ايستا است. كسانى كه مى خواهند هويت پويا داشته باشند بايد بدانند كه باورهايشان قابل تغيير است و اين يعنى فرايند ديدن خود. در آخرين پاراگراف «فصوص الحكم» ابن عربى آمده است كه شما بدانيد كه در باب هر امرى معتقدى وجود دارد و بايد اعتقاد به امرى را با خود آن امر خلط نكنيم. بايد بدانيم كه ممكن است باور شما نسبت به هر چيزى ناسالم و نا صحيح باشد. ابن عربى حتى مى گويد كه عقيده اى كه شما درباب خدا داريد فقط عقيده شماست و نه خود خدا و طبعاً عقيده هاى ديگرى هم درباب خدا مى توان داشت.
 

۲ ـ دربند گذشته نبودن كه ناشى از نكته اول است از ديگر تأكيدات عرفاست. عرفا مى گفتند كه شما دربند گذشته خود نباشيد. هر قدر در گذشته باشيد اين خطر وجود دارد كه شما را بايستاند و نگذارد كه شما پويايى تان را حفظ كنيد. از اين لحاظ است كه قدما توصيه مى‌كردند كه نه فقط به ديگران نگوييد كه گذشته‌تان چه بوده بلكه گذشته خود را هم از باورتان دور كنيد. شما هر چه شناخت از گذشته داشتيد اگر به ديگران بگوييد آنها خواهند فهميد كه نقاط ضعف شما كجاست و سلطه آنها بر شما بيشتر خواهد بود. اما اين مسأله عرفا نيست كه فقط گذشته مرا ديگران ندانند بلكه بايد سعى كنم گذشته من خود من را نيز در چنگ نگيرد. هر چه انسان بيشتر در چنگ گذشته قرار گيرد ثابت‌تر و ساكن تر مى شود و اجازه نمى يابد كه تغيير كند. يكى از عرفاى مسيحى آلمانى با نام ياكوب بومه مى گويد : فاصله ميان بهشت و جهنم اين است كه اهل بهشت كسانى اند كه مى خواهند «بر حق باشند» و اهل جهنم كسانى اند كه مى خواهند «بر حق بوده باشند». البته من تصور مى كنم بيت الغزل عرفان جهانى همين است.
 

۳. دربند داوريهاى ديگران درباره خود نبودن، سومين نكته اى است كه عرفا بر آن، تأكيد داشتند. اگر من مدام دغدغه اين را داشته باشم كه داورى شما درباره من چيست و نخواهم كه داورى شما درباره من منفى باشد نتيجه آن خواهد شد كه زمام «بودن» من در دستان شماست. همه كسانى كه در داوريهاى ديگران زندگى مى كنند روز به روز بيشتر به عدم ثبات دچار مى شوند. عارفان مى گفتند كه نبايد لزوماً جا پاى ديگرى گذاشت بلكه بايد راه خود را در پيش گرفت و هر كس در راه خويش قدم بزند. معناى اين راه اين است كه من دائماً بر پويايى خود بمانم و باورهاى ديگر هم نبايد مرا در خود قرار دهد و محصور كند.

در نتيجه اين جستار، سخن من اين است كه هويت سيار اگرچه يك بحث اخلاقى و روانشناختى است اما تأثيراتش را در عوالم ديگر زندگى بشر مى گذارد. بزرگترين ادبارهايى كه در عالم سياست و روابط اجتماعى پيش مى آيند ناشى از اين است كه هر انسانى خودش را يك فرد ثابتى مى داند و مى گويد اين موجود نبايد تركيب و ساختارش به هم بخورد. استنباط و استشمام من از كل پيام عارفان اسلامى و ايرانى و عارفان جهانى اين است و اين نظرعارفان از اهميت بسيارى برخوردار است.


*مقاله حاضر، صورت مكتوب و پيراسته اى از سخنرانىِ مصطفی ملكيان در نخستين جلسه از سلسله نشست هاى هويت ايرانى است كه به همت مرکز تحقيقات زبان و ادبيات فارسى در دانشگاه تربيت مدرس تهران برگزار شده است