MODARA, September 2008
شهريور ۱۳۸۷ سال اول شماره ۲


ايران؛ ديروز، امروز، فردا


محمد على اسلامى ندوشن

استاد ممتاز دانشگاه تهران

 

 

ايران در وهلة نخست، تداعي‌گر چه چيزي براي شماست؟

ايران براي من تداعي‌گر «شهر يادگار» است. بدين معني كه وقتي به عمق آن نگاه مي‌كنم و به چند هزار سال حوادثي كه بر اين سرزمين گذشته، دنياي پر ولوله‌اي مي‌بينم، كه حكم سرنوشت اين بود كه ما در آن به دنيا بياييم و چندي در آن زندگي كنيم. ايران براي من علاوه بر خاكي كه ميان سه آب گسترده است (ارس، درياي مازندران و خليج فارس)، اين عمق تاريخي را دارد، كه بسيار پرمعناست، زيرا حديث زندگي و مرگ از آن بيرون مي‌آيد.
 

جغرافياي ايران چه تأثيري بر تاريخش گذاشته است؟

جغرافياي ايران اين تأثير را داشته كه آن را در وسط معركة جهاني قرار دهد. مردم دورة ساساني آن را «ناف زمين» مي خواندند (نامة تنسر). سرزميني است ميان شرق و غرب و شمال و جنوب، و برخوردگاه تمدّن‌ها و توحّش‌ها. نظر من اين است كه جغرافيا بيش از عوامل ديگر سرگذشت او را رقم زده است. مسير تاريخي او برحسب جغرافيا شكل مي‌گيرد. از شاهنشاهي هخامنشي، نخستين امپراطوري جهان، كه براي مقابله با فشار شرق و غرب (آشور و مهاجمان شرق و شمال)،‌ موجوديّت يافت، تا برسد به حوادثي كه بعد بر اين كشور عارض مي‌شود. تاريخ ايران آوردگاه يك سلسله شكست و پيروزي است كه نظير آنها در كشورهاي ديگر كم ديده شده. از سه هزار سال پيش به اين سو، ايران در تاريخ جهان نقش‌آفرين بوده، هر زمان به نوعي. چون بر سر راه نشسته بود، هم در شرق تأثيرگذار شد و هم در غرب، بدانگونه كه در يك كلمه مي‌توان گفت كه اگر ايران نبود، نقشة جهان به‌گونه‌اي كه هست نمي‌بود.
 

موقعيّت جغرافياي ايران چه تأثيري در روحيّة ايرانيها گذاشته است؟

موقعيّت جغرافيائي ايران يك عامل از چند عامل بوده است كه شخصيّت مردم ايران را شكل داده‌اند. همان مركز بودن و بر سر راه بودن، روحيّة ايراني را «كارواني» كرده است، يعني كم بهره بودن از ثبات، و چون در مسير ماجراها و تمدّن ها قرار داشته، همواره در معرض «دادن و گرفتن» بوده، و اين، تمدّن او را تلفيقي كرده. ما از همه چيز، از شرق و غرب و شمال و جنوب داريم، ولي از آن يك معجون ايراني ساخته‌ايم، كه نه به شرق، نه به غرب و نه به شمال و نه به جنوب، شباهت دارد، و تنها مي‌توان صفت «ايراني» درباره‌اش به كار برد. نگاه كنيد به نقش‌هاي ايران، قالي‌هاي ايران، ادبيّات فارسي،‌ عرفان، مثل‌ها، تعارف‌ها، و بخصوص تناقض‌ها: كفر و ايمان، طبع تسليم و سركش و شاد و غمگين، آسماني و زميني، همه با هم در يك تركيب، اينها از يك روح ناآرام حكايت دارند
 

شما بارها گفته‌ايد كه ايران در طول تاريخ درازش محوري داشته كه بر گرد آن چرخيده و جوهره‌اي داشته كه توانسته است تداومش را تا به امروز حفظ كند. اين جوهره و آن محور چيستند؟

بلي، ايران در طيّ تاريخش در پي يك محور بوده و اين نيز، جغرافيا در آن تأثيرگذار بوده است. به علّت بر سر راه بودن، و محاصره بودن از جانب همسايه‌هاي مزاحم، بنحو آگاه و ناآگاه درصدد آن برآمده كه نيروي خود را بر گرد يك محور متمركز كند. در دوران پيش از اسلام، سه شاهنشاهي بزرگ هخامنشي اشكاني و ساساني از اين جهت پديد آمدند. شاهنشاه، فردي بود شبيه به ديگران، ولي نُماد و محور بود. ايران در نظر مردمش نه تنها يك خاك، بلكه يك واحد تمدّني و يك خانواده به حساب مي‌رفت، و مي‌خواستند به كمك يك محور آن را از دستبرد مصون دارند. «ايرانيّت» براي آنان اين مفهوم را داشت.

در دوران بعد از اسلام، چون ديگر «شاهك»ها اين قابليّت را نداشتند، محور بر گرد يك «فكر» شكل گرفت، و آن فکر در زبان و ادبيّات فارسي تجلی یافت. اين محور «عشق» بود كه به همة شئون تسرّي داده شد. اگر ادبيّات فارسي را بفشاريم (شاهنامه به كنار)، مي‌رسيم به عشق. اين عشق يك نيرو و يك مركز و يك پناهگاه است. در اين زمان محوريّت سياسي وجود ندارد تا به اتّكاء قدرت نظامي «تماميّت» كشور را حفظ كند، بنابراين مي‌بايست بر يك نيروي معنوي تكيه كرد. در نقش‌ها نيز به صورت «ترنج» اين محور ديده مي‌شود. آنچه «جوهرة ايران» ناميده مي‌شود يك امر مجموعي است. استعداد نو شوندة ايراني است كه در هر زمان به نوعي بروز كرده است، گاهي حتّي بنحو زيرزميني و ناپيدا حركت كرده، و انعطاف بسيار در برابر حوادث به خرج داده است. بارزترين شگردش آن بود كه اشغالگر را به قالب سليقه و فرهنگ خود درآورد، و او را «اهلي» كند. همة مهاجمان ايران، پس از چندي تا حدّي ايراني‌منش شدند، ولي آميزش آنان موجب شده تا ايراني از خلوص و شفّافيّتي كه شاهنامه از آن ياد كرده است بي‌بهره بماند، و به اين سبب است كه تاريخ ايران يك جريان شيب‌دار رو به تنزّل پيموده است.
 

رهاورد ايرانيان به جهان چه بوده و چه ارمغاني براي جهانيان آورده‌اند؟ به عبارت ديگر اگر ايران و ايرانيان نبودند، چه چيزي در جهان كم بود؟

رهاورد ايرانيان مي‌شود گفت كه چندگانه بوده. پيش از اسلام به گونه‌اي، بعد از اسلام به گونه‌اي ديگر. نخست چنانكه معروف شده و اخيراً هم در نمايشگاه هخامنشي در لندن گوشه‌اي از آن نشان داده شد،‌ آنان نوعي تساهل و وسعت ديد را در حكومتگري جهاني رايج كردند. با آنان، اين روش به كار افتاد كه اختلاف مذهب و نژاد و آئين، بهانه براي سركوبگري شناخته نگردد. البتّه كشورگشائي بوده است، ولي احترام به هويّت مردم با آن همراه گرديده.

دوّم تأثير آئين زرتشت و ايمان به خداي يگانة ناپيداست، كه در بحبوحة دنياي چندخدائي، يك نوع معنويّت در اعتقاد ديني پديد آورد. آنچه در گاتاهاي زردشت آمده، و بعدها جوهرة آن در شاهنامه منعكس شده، تأثيرگذار در تمدّن غرب بوده است، و در دوران بعد از اسلام در عرفان ايران، و لطافت آن در ادب جهاني اثرگذارده است. طبيعي‌ترين تصوّري كه دربارة عالم كون شد، از ايران ناشي گشت كه دو گوهر نيك و بد (اهورامزدا و اهريمن) را به تصوّر آورد، كه بعدها اهريمن به صورت «ابليس» در مذاهب ديگر نمود كرد. گذشته از آن، ايراني يك روش تلطيف‌گر داشته، آنچه را كه از ديگران مي‌گرفته به صورت زنده‌تر و لطيف‌تر بازمي‌گردانده. نگاه كنيد به اقتباس‌هائي كه در معماري تخت‌جمشيد شده است، كه يك مجموعة چند مليّتي است و در عين حال مستقلّ.

امّا در عالم سياست و كشورداري، مقاومت ايران، به عنوان حايل در برابر هجوم غرب و شرق، موقعيّت جهاني را به صورت كنوني حفظ كرد. اگر ايران نزديك هزار سال در برابر روميها مقاومت نكرده بود، و يا از جانب ديگر، يورش مهاجمان شرق را از نَفَس نينداخته بود، تركيب جهان به گونه‌اي ديگر درمي‌آمد.
 

بزرگترين خطرهايي كه ايران پشت سرگذاشت، چه بوده است؟ امروزه با چه خطرهايي روبروست؟ چه بايد كرد؟

خطرها دو نوع بوده اند: برون مرزي و درون مرزي. برون مرزي در هجوم خارجي بوده. ايران همواره در معرض طمع و حسد ديگران بوده. بر سر راه بوده و هوس غارت را برمي‌انگيخته، مگر آنكه نيرومند مي‌مانده، وگرنه او را آرام نمي‌گذاشتند. امّا خطر درون مرزي در اين بوده كه اين حالت ناامن كشور، به درون انسان‌ها هم سرايت مي‌كرده و آنان را دورنگ و پنهان كار بار مي‌آورده. بطور كلّي مي‌خواهم بگويم كه عواميّت و تعصّب يك مشكل ملّي براي ايراني بوده. كسي كه در محيط ناامن زندگي كند، طبعاً قدري خُرافي مي‌شود، و كسي كه مرجع رسيدگي عادلانه‌اي در برابر خود نبيند، تكرو، عقده‌اي و افراطي از كار درمي‌آيد. اين است كه چون راه در برابرش باز شود، واكنش‌هاي تند نشان مي‌دهد و از اعتدال دور مي‌ماند.
 

امروزه نيز مانند گذشته، بايد مانع‌ها را شناخت و با آنها برخورد كرد.

اعتدال، توازن ميان احساس و عقل، آموزش زندگي‌بخش، لازمة كار است. البتّه همة اينها «تئوري» است، فضاي زمينه ساز بايد ايجاد شود.
 

چرا امروز در اينجا ايستاده‌ايم؟ جايگاه سزاوار ما كجاست؟

ايجاد جايگاه سزاوار بستگي به ما دارد كه ملّت اين كشور هستيم. ايران، از شناخته شدن به عنوان يك كشور درجة اوّل و قابل احترام چيزي كم ندارد: از تاريخ گرانمايه ، فرهنگ پربار و منابع سرشار. ما بايد نشان دهيم كه سزاوار اين ميراث بزرگ هستيم و آماده‌ايم تا بر آن بيفزائيم. همه چيز در گرو روشن‌نگري و لياقت اين نسل، و جوانان كشور است.
 

در جهان امروز ايران چه حرفي براي گفتن دارد؟

ايران بايد حرفي بزند كه شنوا داشته باشد. زماني بود كه فرهنگ ايران و زبان فارسي راه خود را در بخش بزرگي از جهان مي‌گشود، بي‌آنكه نيروي نظامي يا استيلاي سياسي پشتيبان آن باشد. سرزمين‌هاي مختلف داوطلبانه آغوش خود را به روي او مي‌گشودند. حرف براي آنكه شنوا داشته باشد، و ديگران را به پذيرشش مشتاق كند، بايد صرفه‌اي و پيامي در آن ديده شود. نبايد طوري باشد كه ديگران براي آنكه بهرة مادّي از ما ببرند، بنشينند و به حرف ما گوش دهند، و در پنهان هم پوزخند بزنند. اگر حرف از منطق جهان امروز و قدري صداقت سرچشمه گرفت، ايران به قدر كافي ماية فرهنگي و اعتبار تاريخي دارد كه بتوان به او گوش فرا داد.


* برگرفته از سايت شخصى دكتر اسلامى ندوشن