MODARA, September 2008
شهريور ۱۳۸۷ سال اول شماره ۲


«مــدارا» در خانواده


با فرزندانمان مهربان‌تر باشيم


زهــرا بازرگان (حجازى)

استاد روانشناسى دانشگاه تهران

 


بسیاری ازپدر و مادرها با همه عشق و محبتی که از فرزند خود در دل دارند و با همه تلاش و کوششی که برای آسایش و سلامت جسمانی او می کنند، متأسفانه به یک نیاز اساسی کودک یعنی؛ نیاز به ملاطفت، نوازش و ابراز محبت توجه ندارند. این قبیل والدین به دلایل مختلف در نشان دادن عشق و محبت خود به فرزندانشان اهمال می ورزند . اینان کمتر اتفاق می افتد فرزند خود را در آغوش بفشارند، چهره او را بوسه زنند، از او تعریف کنند و یا او را مورد نوازش قرار دهند. در بین این پدر و مادرها ، دسته ای به خاطر مشغولیات فراوان زندگی یا داشتن فرزندان متعدد و مسئولیتهای که اداره یک خانواده پر جمعیت ایجاب می کند، وقت کافی برای توجه به این قبیل مسائل را ندارند و لذا در برقراری یک رابطه گرم و محبت آمیز با فرزندان خود غفلت می ورزند. گروهی دیگر تصور می کنند که این گونه اعمال، کودکان را لوس و از خود راضی بار خواهد آورد. از آن ناگوارتر، والدینی هستند که به دلایل مختلف؛ مانند جنس فرزند، قیافه ظاهر، توانایی یا شخصیت وی از ابراز لطف و محبت لازم به کودک یا نوجوان خودداری می کنند. باید دانست که نوع رابطه ای که کودک در محیط خانواده با پدر و مادرش برقرار می کند، می تواند اساس و پایه روابط بعدی او با دوستان، همکاران و خانواده ای که بعدها تشکیل خواهد داد، قرار گیرد. درضمنِ این روابط است که کودک به هویت و ارزش خود پی می برد و توانایی برقراری ارتباط با دیگران را کسب می کند. عشق و ابراز محبت، پدیده آموختنی است و این که انسان چگونه دوست داشتن را یاد می گیرد، با توانایی یادگیری وی، با آنان که در محیط زندگی به او تعلیم می دهند و با نوع گسترش و پیچیدگی فرهنگ او رابطه دارد.

خانمی با یادآوری خاطرات دوران کودکی‌اش با تأسف می گفت:
من هرگز از محبت و توجه مادرم سیراب نشدم و هنوز هم پس از سالها احساس می کنم این عطش در من باقی مانده است. من به عنوان فرزند بزرگ خانواده در بسیاری از مسئولیتهای مادرم بخصوص در امر رسیدگی به فرزندان کوچکنر شریک بودم. با وجود این گاه آرزو داشتم کنار مادرم بنشینم و او دستش را به دور شانه ام حلقه بزند و مرا به سینه خود بفشارد. گاهی که می دیدم مادرم، برادر یا خواهر کوچکترم را درآغوش می گیرد، لحظه ای با حسرت به او نگاه می کردم، اما مادرم با وجود همه وسواس و دقتی که در مورد پوشاک و تغذیه ما داشت هرگز متوجه این تمایل شدید من به نوازش و محبت نشد.

این خانم در ادامه سخنانش گفت:
مادرم امروز زن سالخورده ای است و به شدت به محبت و توجه من نیازمند است. امّا من چگونه می توانم آنچه را که هرگز دریافت نکرده ام، نثار او کنم؟ به نظر من آنان که در دوران کودکی از موهبت عشق بهره‌ای نمى‌گیرند، بعدها در ابراز محبت و ملاطفت به اطرافیان خود دچار اشکال می شوند.

در این باره روان شناسی با توجه به تجربیات خود می گفت: انسان اگر مردم را زیر نظر بگیرد دو گروه را به خوبی می تواند تشخیص دهد؛ گروهی که در کودکی از لطف و نوازش خانواده خود بهره مند و گروه دوم که از این امتیاز بی بهره بوده اند.

در گروه اول نوعی شور زندگی و اعتماد به نفس وجود دارد. برخورد و رفتار این اشخاص طبیعی، راحت و دوستانه است، اما گروه دوم معمولاً افرادی هستند با شانه های آویخته و نگاهی مردد، حرکاتشان خشک و سریع است، طرز دست دادنشان سست و بدون حرارت است. از ظاهر آنان کاملاً پیداست که در کودکی ملاطفت و نوازشی را که می توانست به نوعی بیمه زندگانی آنان باشد، دریافت نکرده اند.

بدیهی است تلقی فرهنگها در قبال ابراز آشکار عشق و محبت به اطرافیان متفاوت است. با اینکه در مناطق لاتین زبان و نیز در کشورهای شرقی شیوه های ابراز احساسات و ملاطفت با نزدیکان طبیعی تر و شدیدتر است، در برخی از فرهنگها ابرازاین گونه احساسات علامت ضعف تلقی می شود و به زبان آوردن احساسات دشوار است.
 

اثر ملاطفت و نوازش در رشد جسمی و روانی

بررسی واژه خانواده در متون اسلامی مفهومی به مراتب وسیعتر از زیر یک سقف زندکی کردن را القا می کند . با اینکه در زبان عربی واژه بیت و اهل بیت به معنای خانواده به کار می رود، در قرآن از واژه ای به مراتب مهمتر و وسیعتر استفاده می شود و آن اولی الارحام یعنی دارندگان پیوندهای خونى و رحمت است. از نظر قرآنی اولی الارحام کسانی هستند که با رشته محبت و دلسوزی و رقّت قلب به یکدیگر پیوند خورده اند، در این پیوندهای خانوادگی است که بعد عاطفی انسانها شکل می گیرد و رشد می کند.

برخی از مطالعاتی که در اروپا از سال ۱۹۵۰ به بعد در مورد اهمیت نوازش و در آغوش گرفتن کودکان انجام گرفته، نمودار این نکته است که تنها افرادی می توانند نگرش خوش بینانه و مثبت به زندگی داشته باشند که در کودکی مورد لطف و محبت قرار گرفته و بخصوص با مادر خود رابطه ای نزدیک و صمیمانه داشته اند.

این تحقیقات ثابت می کند که چنین افرادی بهتر می توانند در مقابل وقایع ناگوار زندگی مقاومت نمایند و قدرت تحمل بیشتری برای مقابله با مشکلات دارند. از آن گذشته، محرومیت از نوازش و رفتار محبت آمیز اطرافیان می تواند به افسردگی و سایر اختلالات عاطفی منجر گشته، ضایعات مغزی و حتی مرگ را نیز به همراه بیاورد.
 

زمان مناسب برای ابراز محبت

لطافت و معصومیت کودکان، شادابی و نشاط آنان و کنجکاوی ارضاء نشدنی آنها در مورد مسائل زندگی، فرصتهای مناسبی برای ابراز محبت و ملاطفت با آنان را فراهم می آورد.

در واقع همه لحظات حساس زندگی روزانه مانند بیدار کردن، نظافت روزانه، غذا خوردن، بازی با کودکان و خوابانیدن آنان فرصتهای طلایی برای ایجاد یک رابطه محبت آمیزند.

پدر و مادر می توانند از این وقایع معمولی زندگی و ازاین اعمال تکراری، لحظاتی سرشار، غنی و فراموش نشدنی به وجود آورند.

مادری هر شب به هنگام خواباندن فرزند، قبل از اینکه در اتاق را ببندد و دور شود، با سر انگشتان خود بوسه ای برای او می فرستاد. فرزندش هر شب این بوسه را به نوعی برای خود تفسیر می کرد؛ بوسه مادرم دیشب یک کبوتر بود، امشب یک دسته گل است و فردا...

این حرکت کوچک و ملاطفت آمیز مادر و توجه شبانه او باعث می شود که کودک با آرامش و با اطمینان از محبت و توجه مادرش به خواب رود.

پدری هر روز به هنگام بیدار شدن پسر کوچکش، یک لحظه کنار رختخواب او می نشست و دستش را به آرامی و با محبت روی پیشانی پسرک می گذاشت. پسر بچه چشمانش را باز می کرد و صورت کوچکش را در میان پنجه گسترده و قوی پدر فرو می برد و لحظه ای در حالت خواب و بیداری به همان حال می ماند.

هنگام صرف غذا، زمان مناسبی برای تبادل نظر در خانواده است. در این لحظات افراد خانواده با هم صحبت می کنند، به حرفهای هم گوش می دهند و در تجربیات یکدیگر شریک می شوند. در این زمان ملاطفت با کودکان شامل فراهم آوردن فرصتی است تا آنان بتوانند از تجربیات خود، از خواستها و از برنامه هایشان حرف بزنند و یا به سادگی در صحبتهای خانواده شریک شوند.

طرز قرارگرفتن اعضای خانواده بر سر سفره یا پشت میز و این امر که چه کسی در کنار چه کسی می نشیند و چه کسی به مادر نزدیکتر است، دارای اهمیت بسیاری است.

نویسنده ای می گفت: « در زمان کودکی، جای من به هنگام صرف غذا طوری تعیین شده بود که از همه به آشپزخانه نزدیکتر بودم، مادرم هربار که برای برداشتن غذایی به آشپزخانه می رفت از پشت من عبور می کرد و گاه فشار ملایمی به شانه ام می داد یا دستی به موهایم می کشید. هیچ کس نمی تواند حدس بزند که این حرکت محبت آمیز مادرم تا چه حد به من اطمینان و امنیت می بخشید.»

آمار بالای مرگ ومیر در مراکز نگهداری نوزادان و کودکان بی سرپرست نشان دهنده عواقب عدم توجه به این نیاز اولیه کودکان است.بازی کودکان فرصت دیگری برای ابراز محبت به آنان است.

ملاطفت با کودکان عبارت است از شریک شدن و لذت بردن از تخیل بی نظیر آنان و ارج نهادن به بازی کودکان، ارزشمند داشتن خود آنان است. بازی وسیله ای است که کودک سعی می کند از طریق آن به واقعیتهای سخت زندگی و نکاتی که برایش نامفهوم است، تسلط پیدا کند. هرگاه کودکی را که محو بازی است صدا می کنیم تا کاری را برایمان انجام دهد، وقتی اتاق اورا جمع و جور می کنیم و اسبابهای او را به هم می ریزیم تا به آن محل نظم دهیم، چه بسا دنیای او را به هم ریخته ایم و شخصیتهایی را که ساخته است از بین برده ایم.جمع و جور کردن محل بازی کودکان بهتر است تا حد امکان به عهده خود آنان باشد و یا با همکاری آنان و در وقت مناسب برای طرفین، انجام گیرد.
 

ترس و اضطراب کودکان را بپذیریم

ملاطفت با کودکان، تأیید آنان و قبول احساسات و عواطف کودکانه آنهاست. در مقابل کودکی که می ترسد، از چیزی مضطرب است یا غمگین و ناراحت به نظر می رسد، شوخی گرفتن احساسات او و یا ادای جملاتی از قبیل: «پسر که گریه نمی کنه» یا «یک دختر خوب که هرگز قهر نمی کنه» طبیعتاً مشکل وی را حل نخواهد کرد. بهتر است به او اجازه دهیم ترسها و نگرانیهایش را ابراز کند تا بدین وسیله به شناخت احساسات خود، قبول آن و تسلط بر آن نایل آید.

طبیعی است که کودکان نیز مانند بزرگسالان در مواقعی دچار ترس و اضطراب می گردند! وقایع زندگی گاه ایجاب می کند که آنان موقتاً از ما دور باشند. گاهی لازم می آید که بدون آنها به سفر برویم یا زمانی که قرار است برای اولین بار برای ورود به کودکستان یا دبستان از مادر و پدر خود جدا شوند. در اين مواقع بسيارى از کودکان احساس می کنند که طرد شده و تنها و بی کس مانده اند.

در چنین لحظاتی می توان با کودک به گفت و گو نشست:
بله، متوجه هستم که تو می ترسی. آیا دلت می خواهد درباره آن حرف بزنیم؟

کودکی ممکن است از نزدیک شدن امتحانات به وحشت افتاده باشد، از بیماری خواهر کوچکش نگران باشد یا به خاطر از دست دادن یکی از نزدیکان، غمگین و افسرده باشد. گوش دادن به سخنان وی و تا آنجا که میسر است اطمینان بخشیدن به او، آرامش لازم را که شرط اساسی مقابله با مشکلات زندگی است، برای او فراهم خواهد آورد.

باید دانست که ملاطفت و نرمش با کودکان، تسلیم شدن به خواستهای آنان نیست، بلکه روشن کردن موضع خود و توضیح انتظارات و محدودیتهایمان برای آنهاست. وقتی کودکان متوجه شدند که ظرفیت و تحمل والدین آنان تا چه حد است، از چه چیز ناراحت يا خشمگین می‌شوند، خواستهای آنان کدام است و در رفتار خود تابع احساسات آنی و شرایط روز نیستند، آنها نیز تکلیف خود را بهتر متوجه می شوند و رفتار خود را با انتظار پدر و مادر وفق می دهند.
 

وقت اختصاصی برای هریک از فرزندان خانواده

والدین معمولاً وقت خود را به طور مساوی در بین افراد خانواده تقسیم می کنند، اما بسیاری از کودکان با ویژگیهای خاص خود نیاز دارند که زمانی، هرچند کوتاه مدت، همه توجه و محبت پدر و مادر را به خود اختصاص دهند.

مادری تعریف می کرد که این مسأله را به سادگی در خانواده خود حل کرده است. اومی‌گفت:
«سه بعد از ظهر در هفته را به فرزندانم اختصاص داده ام و هرکدام از آنان یک بعد از ظهر مرا در اختیار دارند.
بعد از ظهر روزهای یکشنبه را با میل و رغبت در اختیار دختر بزرگم قرار داده ام. او از مدرسه که به خانه می آید می داند که در انتظارش هستم. وقایع و اتفاقات مدرسه را برایم تعریف می کند، سپس در حالی که کارهای درسی اش را انجام می دهد در کنارش هستم و به کارهای مربوط به او رسیدگی می کنم. گاهی با هم بیرون می رویم؛ مثلاً برای خرید، دیدن یک نمایشگاه، پیاده روی یا هرچه او دوست داشته باشد. گاهی اصلاً کار بخصوصی نمی کنیم، اما او می داند که اگر بخواهد من در اختیارش هستم. روزهای سه شنبه نوبت پسرم است.
در این روزها او از هر آنچه دوست دارد و آنچه برایش نگران کننده و اضطراب آور است برای من سخن می گوید. من اکنون نام همه قهرمانان فوتبال را می دانم و فوت و فن بسیاری از ورزشها را از او یاد گرفته ام. او با من از طرحها و نقشه هایی که برای آینده اش دارد حرف می زند و من از اعتماد و اطمینانی که به من دارد غرق لذت می شوم.
اما روزهاى پنجشنبه پر هیجان ترین روزهای هفته است. دختر کوچکم تمام هفته را برای بعد از ظهر پنجشنبه و تنوع بخشیدن به برنامه های این بعدازظهر نقشه می کشد تا مرا غافلگیر کند. گاهی در این برنامه ها سایر فرزندان نیز شرکت دارند، زیرا از سروصدا و هیجان این برنامه های غافلگیر کننده نمی توانند بر کنار باشند. اما به هرحال قهرمان اصلی ماجرا همیشه دختر کوچکم است. سایر اوقات هفته وقت من بین همسرم، فرزندانم و انجام کارهای شخصی ام تقسیم شده است. به این ترتیب هر کدام از بچه ها با داشتن روز خاص خود توجه ویژه ای را که می خواهند دریافت می کنند و دیگر جایی برای حسادت، رقابت و سایر مسائل ارتباطی در خانواده پیش نمی آید.»
 

ملاطفت و نرمش با نوجوانان

برخلاف آنچه تصور می شود نیاز به ملاطفت و محبت با زیاد شدن سن کودکان تخفیف نمی یابد، بلکه این نیاز شکل تازه ای به خود می گیرد.

با اینکه نوجوان در این دوران علاقه مند به استقلال و ترک وابستگیهاست ولی بیشتر از همیشه به تأیید پدر، مادر و مربیان خود نیازمند است.

در این دوران بحرانی، نحوه برخورد والدین و معلمان با نوجوان، جملاتی که بر زبان می آورند و حتی نگاه و حرکات آنان می تواند در روحیه نوجوان اثر عمیقی گذارد، به طوری که برای همیشه تثبیت شود.
جملات کوتاه و انتقاد آمیزی مانند:

باز چرا این قدر صورتت جوش زده؟
تو با این پاهای کوتاه بهتر است چنین لباسی را نپوشی !
بهتر است تو دخالت نکنی.
با این صدای ناهنجار بهتر است ساکت شوی !
این چه جور قیافه ای است که برای خودت درست کرده ای !
ولش کن؛ تو که بلد نیستی ...

نوجوانی را که هنوز نتواسته است با تحول جدید جسمی و روحی خود کنار آید به شدت مأیوس و نا‌امید می کند. در حالی که مثلاً در همان چهره‌ای که جوشهای غرور جوانی آن را پوشانده، می توان به جستجوی نکته مثبتی پرداخت که تأئید آن احساس امنیت و آرامش را به نوجوان باز می گرداند.

به یاد داشته باشیم تصویری که ما از فرزندانمان به آنان نشان می دهیم مورد قبول آنان قرار می‌گیرد و برای همیشه در ذهنشان باقی خواهد ماند. ملاطفت والدین؛ نشان دادن تصویری ارزشمند و دوست داشتنی از نوجوانی است که در حال بزرگ شدن است و برای انجام مسئولیتهای زندگی آینده آماده می شود.

اغلب والدین به سختی می توانند قبول کنند که در این دوران، نوع رابطه آنان با فرزندانشان باید تغییر یابد و از یک رابطه حمایت آمیز و توأم با وابستگی به رابطه ای که شامل تبادل نظر و حتی گاه تضاد و مقابله باشد تحول یابد.

دختر جوانی به دوستش می گفت:
نمی دانی زندگی در خانواده ما چقدر دشوار است. مادرم بیست و چهار ساعت نقش مادر را بازی می کند. او به هیچ وجه نمی تواند قبول کند که من دیگر آن کودک پنجساله نیستم. مرتباً نصیحت میکند، ایراد می گیرد و به هرکاری می خواهم دست بزنم به بهانه اینکه خطر دارد، مانع می شود.

ملاطفت والدین در این دوران تسلط بر اضطراب خود در مقابل این دگرگونی و تحول فرزندان و تحمل جدایی تدریجی از آنان است.‏