همه ادیان الهی بدون استثنا رحمانی
بودهاند و اگر در طول تاریخ غیر از این شده است ناشی از انسان با
ویژگیهای خاص اوست که اين ويژگيها امروز بر آمده از خود بزرگ بینی (Megalomonie)
، قدرت طلبی ، عقده های سرکوفته و... است. بهعلاوه انسان با استفاده
از ابزار سازی از هر ایده و اندیشه ای ابزار قدرت، بهره کشی، سلطه و
استعمار واستثمار واستحمار و... ساخته که به سلطه خود ادامه دهد.
امپراطوری های بزرگ، توسعه طلبی، جنگهای جهانی، استبداد ها و
دیکتاتوریها همه حاصل از "خود بیگانگی" انسان از اخلاق و وظايف انسانی
و خدایی است. نبايد فراموش كرد که پیامبران الهی بر "تقو" تاکید کرده
اند. یعنی "پرهیز" از هر چيزي كه منبع شر است. از طرف دیگر مساله کنش
پذیری انسان مطرح است بهجای کنشگری که "زمینه ساز استبداد شده است "
(هابرماس) و اين مزید بر علت بوده است. جوامع انسانی برای همه اینها در
دوران مدرن راه حلهایی يافته اند. مشکلات امروز جهان از بعد
فیزیولوژیکی را با راه حلهای علمی چاره کرده اند، که "عقل سالم دربدن
سالم است" (پیامبر اکرم).
در حوزه اجتماعی و مدیریت جمعی، با استفاده از ابزارهايي نظير
دموکراسی، تقسیم قوا، قرار داد اجتماعی، ایجاد نهادهای مدنی، تعریف
حقوق اساسی، حقوق بشر، حقوق مدنی و قوانینی که برای فرد و جمع تکالیفی
تعین کرده، امروزه هر کس هر کجا که هست دارای مسولیت است و باید پاسخگو
باشد. غیر مسئول وغیر پاسخگو در دنیای امروز معنايي ندارد و هیچ بهانه
ای از سوی هیچکس پذیرفته نیست، مگر مجانین وعقب افتاده های ذهنی که
نیاز به قیم دارند. درغیر این صورت با هرج و مرج و از هم گسیختگیهای
اجتماعی روبرو خواهیم بود. بهویژه که " اولین عاملان و القاء کنندگان
تساهل و تسامح به جوامع ابتدایی برای وحدت و مدیریت اجتماعات قبیله ای
پیامبران بوده اند که در رابطه با زمان قوانینی را ارائه کرده اند
(مارسل گوشه).
امروز در کلان شهرها اگر "اخلاق مدنی" و نيز"حقوق شهروندی" وجود نداشته
نباشد قوانین کارایی زیادی نخواهند داشت؛ یعنی بازهم "قوانین اخلاقی
بهترین است" (کانت). بههمين سبب اگر تعمق کنیم درمييابيم كه این
قوانین ریشه در ادیان رحمانی دارند. اگر این قوانین نبود "دیگری" در
روابط اجتماعی جایی نداشت، و انسان از توحش، خشونت و... رها نمیشد؛ و
نيز کنشهای ستیزهگرانه به کنشهای دوستی و محبت اجازه نمیداد انسان
امروز به فضا دست یابد و یا مدارج توسعه را طی کند. "همه اینها در سایه
"رابطه" فرد با دیگری و رعایت او میسر شده " (هانا آرنت). بايد تاكيد
كرد انسان با حضور خود در تاریکترین لحظات تاریخ در اکتشافات خود متوقف
نشده است، چراکه همه فضاهای کیفی عمودوار و گونه گون بالقوه در هستی
او حضور دارند "و اگر هم از زمینه های رشد و شکوفایی خود رانده شده
باشد باز در هیئت صور ذهنی ایدئولوژیک تحقق یافته است"، یعنی در عین
جستجو برای سلطه بر جهان و طبیعت از استعلا و تکامل فرهنگی غفلت نکرده
است. زیرا تنها نياز انسان خوراک نیست بلکه بهطور مداوم در ساختن خود
و جهان خويش در فعالیت بوده و هست. اين فرايند توسعه نام گرفته است ولی
این توسعه قبل از همه از آغاز انسانی و از فرهنگ شروع میشود.
این امر امروز با دموکراسی های مدرن ِ "حقوق بشری" همراه است، علیرغم
اينكه قبلا دمکراسی با اکثریت معنا پيدا ميكرد اما الان داراي خصوصیات
جدیدي است، یعنی "اقلیت همانقدر حق دارد که اکثریت". بههمین دلیل
آموزش و پرورش همگانی، رايگان و حتی با کمک دولتها "ز گهواره تا گور
دانش بجوی" است.
امروز با شرایط آشفته جهان جایی برای حکومت فردی که بیشتر به "خود
کامگی" انجامیده، باقی نمانده است. زیرا که در طول تاریخ چنانکه قرآن
کریم میفرماید "کلا ان الانسان لیطغی ان راه استغنی" انسان بههنگام
قدرت طغیان نموده. نكته دیگر اينكه رشد ارتباطات، آگاهی ها، واکنشها،
قوانین خاص وعام، بحران ها و مشکلات پی در پی که نیاز به مشارکت همگانی
دارد چنین اجازه ای به هیچکس و به هیچ بهانه اي نمیدهد. در حوزه
خصوصی تمام ادیان الهی بر نوعی اخلاق "moral" پای فشردهاند تا جایي که
بر ما معلوم ميشود بهترین انسانها پرهیزکارانند. و در حوزه اجتماع
نوعی نظام ارزشی نهادینه (Ethique) ميشود که با پایبندي به آن ميتوان
از مورد غفلت واقع شدن حقوق جمعی و فردی جلوگيري كرد. این نظام ارزشی
معمولا زیر بنای قوانین را شکل میدهد؛ نظامی که بهخاطر شرایط جدید و
همچنين سرعت زمان و تغییرات متعدد و جدید، نیاز به اجتهادات نوبهنو
شونده در حوزه های مختلف دارد که مستحدثات نام گرفته است.
در حوزه نظر باید اجازه داد "هرکسی از ظن خود خدای خود را داشته باشد"
و این یک حق خدادادی است، چه حوزه نظر خصوصی، کشف و شهودی، و متعلق به
عالم درون است. مبادا کسی آن را مقدس و مطلق کند و به بهانه آن مانع
آزادی بیان واندیشه و خردگرایی شود که
خرد چشم جان است چون بنگری
توبی چشم شادان جهان ننگری (فردوسی)
و این اولین گام ورود به استبداد و
خیرهسری است. تاریخ جهان پر است ازاین خیرهسریها و از حوادث دردناک
که گاهی تا پنجاه میلیون نفر تلفات را به بشریت تحمیل کرده است
یعنی در اوج توسعه و پیشرفت، "انسان" و حقوق او فراموش و حتی باندهای
مافیایی با "سودباوری" و حتی فراتر با "پول محوری" به بهانه اقتصاد
بازار و رقابت و"لیبرالیسم" ولی بیشتر با تبانی و باند بازی حاکمیت زر
و زور و تزویر را با روشهای مدرن با صنعت فرهنگ حاکم کرده اند. در
صورتیکه لیبرالیسم هم قبل از همه لیبرالیسم سیاسی بود، که در برابر
خیره سریهای کلیسا قد علم کرد و بعد هم لیبرالیسم اقتصادی ابزار
استعمار و غارت و انباشت شد، سپس "لیبرالیسم جنسی و غریزی" برای غفلت
انسان از آنچه در کنارش میگذرد رخ نماياند که به "انسان تکساحتی
انجامید" (مارکوزه).
دراین شرایط انسان از خودبیگانه "Alination" در دنیای منحطی که فقط
"دلار"در آن حاکم است به یکباره خود را تنها میبیند كه "نه تنها
انسان، که خدایش قبلا مرده بود" (نیچه). اینک او کرامتش فراموش و خودش
در جامعه بیرحم "تکنیک زده" و پر زرق و برق که چشمها را خیره میکند
از یاد رفته و مهمتر آنکه فیلسوفانش عقیم شده اند، روشنفکرانش سرخورده
"Des enchentmente" و سیاستمدارانش منزوی شدهاند و شارلاتانیسم و
هوچیگری منطق روز شده، دروغ دروغ و باز هم دروغ همه جا خود را نشان
ميدهد. واژه ها از معانی اصلی تهی و بی محتوا شدهاند؛ انسان نمیداند
با کدام زبان سخن بگوید که افاده معنی واعتماد کند؛ امپریالیسم و
تروریسم و صهیونیسم و فاشیسم و....امان همه را بریده است، در نتیجه فرد
منزوی هرچه از طریق رادیو و تلویزیون به او القا شود یا باور ميكند و
یا بی تفاوت از کنارش رد ميشود. عده ای بدون توجه به ریشه ها در کشوری
مثل كشور ما، درحاليكه هنوز مدرن نشدهاند "پست مدرن" شدهاند، در
حالیکه مدرن شدن قبل از همه اجتماعی شدن است، و مهمتر از آن احساس
مسولیت کنشگر اجتماعی است.
آرمان "آزادی و برابری" مساله بسيار پراهميتي است. با وجود آنکه عده ای
با نفی هرگونه آرمان وایدئولوژی" از مسئولیت گریختهاند، اما نبايد از
ياد برد كه ایدئولوژی هم باز و بسته دارد. انسان با آرمان و هدف و نگاه
و بصیرتش ارزش اجتماعی پیدا ميكند. وگرنه چنانکه فیلسوفان عهد عتیق
گاهی گفته اند "حیوان ناطق، حیوان سیاسی، حیوان اقتصادی، و در نهایت
حیوان عاقل به ذهن خطور ميكند. با عقلی که مبتنی بر دلیل و شاید متکی
بر بازی کلمات است، قرنها به بهانه عقل بوده است، و بیشتر توجیه گر
قدرتاند که چون نیک بنگری "یک طرفه" و نقد ناپذیرند، و با يك انقلاب
این خرد گرفتار داوری و دگرگونی و سپس مبتنی بر تجربه، عدد و رقم، و...
شد. می بینیم كه تمام اینها بیشتر به خاطر ناباوری انسان به یک مبنا
است. اينکه رحمان و رحیم را، در دوره ای به اقوام سامی القاء نمود و
بعد هم از هر پدیده "تقدسزدایی" کرد. امری که در صورت تعمق میتوانست
برای هر لحظه انسان تولدی تازه باشد که او جانشین خدا بر روی زمین است.
امری که حتی مارکس با ماتریالیسمش در آخر زندگي گفت "انسان بدون خدا
خوشبخت نخواهد بود" (نقل به مضمون)، امری که مسلمانها باید بیشتر روی
این خلیفه الهی کارمیکردند، تا به مدرنیته خودشان و توسعه فارغ از
توهمات وخرافات برسند. البته این کار مستلزم به رسمیت شناختن "انسان"
با حصور وحقوقش میسر بود که قرنها از آن غفلت شده است و عامل عقب
ماندگی کشورهای اسلامی تا بحال شده است.
.
سير تحول مدارا در دهكده جهانى
گفتمان قومى و بىنظمى نوين جهان
راه حلى براى فقر جهانى
امروزه چگونه ميتوان ايرانى بود؟
ايرانى شدن ِمدرن ما
هويت ملى و پروژه ملت سازى
ايرانيان مهاجر در آمريكا
ايران؛ ديروز، امروز، فردا
سنت و تجدد ايرانى
آسيب شناسى فرهنگ سياسى ايران
هويت ايستا، هويت پويا
مولانا و تجربه وجودى غربت
من ِجاودان
دين در غرب جديد
رويكرد و برخوردها با متن مقدس
افول علم ورزى
بازيابى كرامت از دست رفته
مدارا در خانواده
گزارش سمينار زن و نوانديشىدينى
نشست مؤسسان شوراى ملى صلح
اگر دكتر شريعتى زنده بود!؟
علت اصلى كودتا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
Copyright © 2008 MODARA.org. All rights reserved