MODARA, September 2008
شهريور ۱۳۸۷ سال اول شماره ۲


سير تحوّل «مدارا» در دهكده جهانى


عبدالعلى بازرگان


قرن ها بود که قلعه و برج و باروی پیرامون شهرها ساکنان آنرا از حمله و هجوم دشمنان حفظ می کرد، با تولید توپخانه و هواپیماهای جنگی که از بالا و بُعد سوم می توانست درون قلعه ها را بمباران کند، به یکباره و برای همیشه تکنولوژی جدید سیستم دفاعی موجود را بی اعتبار ساخت و پرونده پدافندی آن را به موزه های تاریخ نظامی جهان سپرد.

و نیز دهها سال بود که پرده آهنین و دیوار برلین، مردم محصور در مکتب كمونيسم را از حقیقت وقایعی که در برون قلعه می گذشت و ظلمی که در دوران آن حاکم بود بی خبر نگه میداشت، در حالیکه جهانیان نگران جنگ سوم جهانی و حمله صدها موشک مجهز به کلاهک های اتمی از دو ابر قدرت بودند، به ناگاه و بدون آنکه تیری شلیک شده باشد، کمی بعد از جریان گلاسنوست و پروسترویکای گورباچف، ابرقدرتی هفتاد ساله در برابر حیرت جهانیان از پاى درآمد و مردمی که سالها و ماههای قبل برای ادای احترام به مجسمه های لنین و استالین صف های طولانی تشكيل میدادند، این بار با نگاهی دیگر آنها را به زیر می کشیدند و با پتک آهنی ویران می کردند!

تا کنون برگ برنده در معادله قدرت دراختیار فرماندهان نظامی و به اتکاء تسلیحات برترشان بود، اما این بار در مناسبات قدرت و معیارهای تعیین کننده، اسلحه‌ای غیر نظامی وارد شده بود که می توانست چاشنی «بمب افکار عمومی» را منفجر و سرنوشت ملت ها را زیر و رو نماید!

در واقع انقلاب اکتبر را انقلاب الکترونیک جارو کرده و امواج انفجار اطلاعات، دیوارها و پرده های آهنین را پاره پاره و ساکنان پشت پرده را با خودشان و با ساکنان دهکده کوچک جهانی آشنا ساخته بود.

اگر سالها صدای سولژنیتسین و ناراضیان دیگر در نطفه خفه می شد، این بارCDها وDVDهاى افشا کننده خیانت ها و خطاهای سردمداران، که اینک بازار سودآوری نیز یافته بود، پیام آنها را به دورترين نقاط دنیا می رساند. . . و چنین شد که بن بست‌هاى علمی و اقتصادی بر ملا گردید و گورباچف رسماً اعلام کرد که از کره جنوبی هم حداقل هفت سال عقب افتاده‌ايم!!

اسلحه جدید تکنولوژیک که افکار عمومی را شکل می‌داد، تنها ابرقدرت شرق را هدف نمی گرفت، مدعیان «نظم نوین جهانی» را که اینک فارغ البال از رقیب سیاسی، بی پروا به همه جا سلطه می یافت، بی نصیب نمی گذاشت، از مسئله واترگیت و شنود گذاشتن در حزب مقابل در انتخابات ریاست جمهوری گرفته تا ارتباطات غیر اخلاقی کلینتون و مونیکا! ودر این اواخر افشای رفتارهای غیر انسانی و غیر قانونی در زندان های گوانتاناما و ابوغریب و . . . و عریان کردن زندانیان تماماً بعدی جهانی یافتند و افکار عمومی را بسیج کردند.

اسلحه جدید متعلق به سازندگان آن نیست، این اسلحه را هرکسی که کامپیوتر، موبایل، تامب نیل، آی پاد، فکس، و... یا دسترسی به اینترنت، ایمیل، یوتیوب و خبر گزاری داشته باشد در اختیار دارد.

همین است که اجرای سنگسار محدود یک حاکم شرع محلی که قبلاً خبرش به مرکز هم نمی رسید، به سرعت برق و به مدد ماهواره ها خوراک تبلیغاتی خوبی برای مخالفین می شود و کمتر از یک هفته فیلم آن در سراسر دنیا پخش مى‌گردد! این که جای خود دارد، بازجوئی‌های طبقه بندی شده بسیار محرمانه از مقالات اطلاعاتی نیز به راحتی درز می‌کند و سر از اینترنت در می آورد.

این اسلحه آرمان و اخلاق نمی شناسد و مرام و مذهب و ایدئولوژی و وطن هم ندارد، اسلحه ای است دست همه. اگر تا دیروز خواستگار سمبح اسید روی یار بی وفا و بی اعتنا می‌پاشید، امروز صحنه های فجیعی از روابط پنهانی فیلم برداری شده را بر روی شبکه می‌فرستد تا انتقام خود را گرفته باشد!

این گناه اینترنت نیست که می گویند هفتاد درصد مراجعین اش سالکان سبیل سکس‌اند!! مردم را باید از درون متحول ساخت تا افق های بالاتری را که مختص و مميزه آدمیان است به تماشا بنشینند.

باری روز به روز نقش نیروهای نظامی در معادله قدرت و مناسبات میان ملت ها کمرنگ ‌تر می شود و «نرم افزارها» نقش های سخت تری به عهده می گیرند. ملت های پیشرفته ‌تر به تدریج بار صنایع سنگین خود را سبک می کنند و به تولید ابزارهای بسیار ظریف الکترونیک می پردازند. روزگار جنرال‌های ارتشی، همچون (کارخانجات قدیمی) جنرال الکتریک! با انقلاب الکترونیک به سر می‌آید و ژنرال های پرستاره از دانشگاههای شرق و غرب ظهور می‌کنند. نبرد امروز دنیا نبرد اندیشه هاست، رقابت مغزها و مردان تفكر است. این ها هستند که با تأثیر گذاری بر «افکار عمومی» سرنوشت ملت ها را تغییر می دهند. امروز قدرت در سبقت و سرعت است. اگر خبر پیروزی یونان برابر قدرت ایران را در گذشته تاریخ دونده ای از «ماراتن» باید به شهر و امپراطوری می رساند، امروز سرعت برق هم بطئ است.

رقابت در دهکده جهانی در «فکر» است! در ایده برتر داشتن و در ارائه تز و نسخه‌ای که درمان کننده تر باشد.
زمینه های رقابت ابناء بشر را در سه زمینه : قدرت، ثروت و اندیشه (و همه ارزش های غیر مادی مثل علم، هنر و فرهنگ و دین) می توان خلاصه کرد.

در بُعد قدرت، پراکندگی های تاریخی از روزگار قدرت های محلی تا قدرت های ملی، منطقه ای، ابر قدرت های فرا منطقه ای و بالاخره قدرت فراگیر نوین جهانی، به تدریج به تمرکز و وحدت میل کرده، نیاز به یک حکومت جهانی واحد که تضمین کننده عدالت و آزادی برای همه انسانها صرفنظر از نژاد و دین و آئین باشد، با تقویت سازمان ملل که قدرت مهار کننده انحصار گران حق ِ وتو را نیز داشته باشد روز به روز محسوس تر می گردد. از این زاویه «مدارای سیاسی» منحنی رو به رشدی را نشان می دهد. وحدت سياسى اقتصادى كشورهاى اروپائى و پايان جنگ سرد در سطح بين المللى گام‌هاى اوليه‌اى است به سوى يك پارلمان و يك ارتش بين‌المللى.
در بُعد ثروت و اقتصاد، توزیع ناگزیر و به تدریج تکنولوژی مدرن در همه جهان و پیدایش شرکتهای چند ملیتی، هرچند در شرایط فعلی فقر و محرومیت را تشدید کرده، امّا در بلند مدت مسیری را بسوی توزیع عادلانه تر ثروت و «مدارای اقتصادی» برای حفظ محیط زیست برای همگان هموار خواهد کرد. در شرايط حاضر، تجارت جهانى و به هم پيوستگى مشتركات اقتصادى اين احساس را به وجود آورده است. توزيع عادلانه انرژى و امكانات فنى نيز با آن پيوند تنگاتنگ دارد.

در بُعد «اندیشه» بیش از دو زمینه دیگر سیر صعودی یکپارچگی در نمودار وحدت مشاهده می گردد؛ انتقال سریع علوم و اطلاعات به مدد ابزار فوق مدرن به همه نقاط عالم، تسهیل سیر و سفر، تبادل فرهنگی میان ملل، گسترش شبکه های جهانی خبر رسانی،. . . و بالاخره ادغام انسانها در دهکده کوچک جهانی، این خانواده را به «مدارای اندیشه» مجبور کرده و همگان بر شعارهای یکسانی چون: حقوق بشر، دمکراسی، آزادی، حفظ محیط زیست و. . . به وحدت می‌رسند.

«مدارا» در ابعاد سه گانه فوق، استعفاى از سیاست، اقتصاد، فرهنگ و دین و آئین و در یک کلام استعفای از شخصیت خود نیست، فقط تساهل و تسامح و تحمل دیگران است. حق و آزادی قائل شدن برای غیر خودی است تا هرکس آن گونه که تشخیص می دهد زندگی کند. این تحمل را نه از سر اجبار و اکراه، که باید نهادینه و عمیقاً آگاهانه کرد تا اثر بخش و پر دوام باشد و به باد سیاست زائل نگردد. اين همان وحدت در كثرت
(Unity within Diversity) است كه آرمانى بس بلند مى‌باشد.

امّا در زمانه و زمینه ای که بشریت به سوی وحدت میل می کند و دهکده جهانی روز به روز به سوی سیاست و سرنوشت واحدی حرکت می کند، این سئوال نیز قابل طرح است که تکلیف ادیان و مذاهب موجود با این همه تفرق و تشتت در آراء و نظریات چه می شود؟ آیا متولیان نحله های مختلف دینی حاضرند با حفظ کلیات آئین خود، از تنگ نظری و تعصبات تاریخی صرفنظر کنند و بر محورهای اساسی که زیر بنا و روح کلی همه ادیان است توافق و تفاهم نمایند؟

اگر خدا یکی است و آدمیان بنده یک خدا و فرزندان یک پدر و مادر هستند، چرا «توحید کلمه» تحقق پذیر نباشد؟. گرچه مقصد دور و مقصود دست نیافتنی به نظر می رسد، امّا اگر نمودار سیر تحول جوامع بشری را ترسیم کنیم، منحنی مدارا و همزیستی مسالمت آمیز را رو به رشد می‌بینیم. همه شواهد نشان می دهد که بشریت در زمینه های مختلف به تمرکز و توحید در سیاست و اقتصاد و فرهنگ میل می کند، متولیان و پیروان مذاهب مختلف مجبور هستند خود را با این حرکت هماهنگ کنند و بر قطار زمانه سوار شوند، وگرنه جا می‌مانند و جایگاهشان اشغال می گردد.

البته ترديدى نيست كه همه مسيحيان و يهوديان در كشورهاى غربى دين‌دار و مذهبى نيستند و بسيارى از مردم اصلاً اعتقادى به‌ وجود خدا هم ندارند، اما به هر حال ميراث اخلاقى مسيحيت و پيشينه تاريخى آن خواه ناخواه در روح و روان غربى‌ها وجود دارد، و كليات اخلاقى كه مبنائى دينى دارند، مورد انكار غالب آنها نيست و همين فصل مشترك مى‌تواند زمينه‌اى براى تفاهم با آنها محسوب گردد. چنين آمادگى با افول ايدئولوژيهاى مادى يكى دو قرن گذشته، در شرايط امروز به مراتب بيش از گذشته مى‌باشد.

علت تأكيد اين مقاله بر ضرورت همبستگى با همه دينداران عالم در محورهاى مشترك، اولاً در تنش زدائى از مخاصماتى است كه بخش قابل ملاحظه‌اى از مشكلات جهان امروز را تشكيل ميدهد. همچون درگيريهاى اعراب و اسرائيل و شيعه و سنى و غرب مسيحى با اسلام بنيادگرا، كه به گفته “ساموئل هانتينگتون” نظريه پرداز معروف آمريكائى، درگيرى آينده تمدن غربى با اسلام سياسى (در نبرد فرهنگ‌ها) خواهد بود. ثانياً به دليل درهم آميختگى مذهب با مليت، بخصوص ميان اعراب و اسرائيل ميباشد كه هويت تاريخى آنها را چنين تركيبى باوجود غير ديندار بودن پاره‌اى از شهروندان نشان ميدهد.

دو ابر قدرت مسلط بر جوامع بشری در قرن گذشته، با داعیه نجات بشریت با دو نسخه متفاوتِ دولتی کردن یا ملی کردن سرمایه، از آنجائیکه عامل بدبختی و نجات را تنها در سرمایه و ابعاد مادی روح بشر دیده بودند، به سراب رسیدند و تشدید فاصله طبقاتی و تخریب فرهنگ های مستقل و طبیعت محیط زیست را به ارمغان آوردند.
اگر در دهه های گذشته تصور و تبلیغ می شد که دوران دین و معنویت سپری شده و عقلانیت خود بنیاد به مدد تکنولوژی مدرن صلح و سعادت را تضمین می کند، اینک به رغم خشونت ورزی های پاره ای از متعصبین، موج بازگشت به اخلاق و معنویت و مبانی زیر بنائی ادیان سال به سال بالاتر می گیرد و نومید گشتگان از نسخه های دنیا طلبی و مادی گرائی را به سوی خود بیشتر جذب می کند.

از طرفی پیکره شریعت های موجود را پیرایه هائی از پندارهای شرک آمیز خرافی و تعصبات قومی و نژادی پوشانده و حقیقت مشترک ادیان را جهل و جور و جمود بسیاری از متولیان یا پیروان نا آگاه آنها از جلوه و جلا انداخته است. اگر در روزگاری، بخصوص در دوران طلائی تمدن اسلامی، دین باوران آیات خدا را در طبیعت پیرامون جستجو می کردند و مبتکر متد مشاهده و تجربه و کشف و اختراع بودند، در این دوران بدلیل ماندن در حجره ها و فرورفتن در بافته های ذهنی خود، فرسنگها از کاروان علم و تمدن عقب مانده اند.

رسالت امروز اندیشمندان آزاده در شریعت‌های موجود، فرا ملی و فرا مذهبی اندیشیدن و تلاش گسترده در رفع اختلاف و تفرق و ایجاد تفاهم میان شعبات و قرائت های متفاوت هم مسلکان خود و به موازات آن، همبستگی و تفاهم و تبادل فرهنگی ایمانی با پیروان سایر شریعت‌ها
(Intra and Interfaith) می‌باشد.

در هر حال بشريت به سوى ارزش‌هائى ميل مى‌كند كه نهايتاً به دو راهى “خدا” يا “خود” منتهى مى‌گردد. اين مرزى است ميان “منيّت” و خودمحورى “بشرسالارانه” يا پيوستن به نظم جهان شمول الهى. در قرون وسطاى مسيحى اين تفكر بر ذهنيت دنياى آنروز حاكم بود كه زمين مركز جهان است و خورشيد و ستارگان بر محور آن روانند. همچنانكه اين تصور خودمحورانه با چراغ علم ابطال گرديد، در آينده‌اى نه چندان دور تعصب و تنگ‌نظرى “بشر سالارى” را آشنائى با افق‌هاى جهانشمول كنار خواهد زد.

ما از وحدت در سياست و اقتصاد به وحدت در فرهنگ و فهم ارزش‌هاى ثابت و ابدى خواهيم رسيد. آنگاه در نحوه نگاه به عالم، به وحدت در جهان‌بينى و انسان‌شناسى، به دليل فطرى بودن ذات و گوهر وجودى‌مان خواهيم رسيد. اين تقدير و سرنوشتى است كه بسوى آن روانيم، از آغاز مشيّت چنين بوده و سرانجام به اصل خويش باز مى‌گرديم.

اما در مورد مذاهب ابراهيمى، گرچه جان و جوهر اخلاقی همه مذاهب یکسان است، اما مذاهب سامی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) در این میانه مشترکات فراوان تری دارند؛ از اعتقاد به خدا و نبوت و آخرت گرفته تا مبانی اخلاقی مشترک.

هر سه امت خود را پیروان پدر مشترکی می نامند که نامش «ابراهیم» (پدر اُمت) بود که نام او ۶۹ بار در ۲۵ سوره قرآن تکرار شده و الگوی انسان کامل و نخستین امام (الگو و اسوه) بشریت نامیده شده است. قرآن فقط بر آئین ابراهیم (مله ابراهیم) مهر تأئید زده و پیامبران دیگر را بر پیروی از اندیشه و عملکرد توحیدی این سر سلسله فرمان داده است.

آیا موضوع «ابراهیم» محور مشترکی برای مدارای فرزندان متخاصم این پدر در خانواده جهانی نمی تواند تلقی شود؟
حدود ۵/۳ میلیارد از جمعیت کره زمین در حال حاضر بر این محور مشترک باور دارند. آیا تلاش در وحدت میان مذاهب راه حلی برای مخاصمات میان پیروان نیست؟

منظور از ابراهیم شخص او نیست، که بشر فانی است. بلكه پاک بودن و پیراستگی روح و روانش از هر پلیدی است که او را الگوی اخلاق و خداپرستی خالص و تسلیم مطلق به معنویات کرد. اوکه از پدری بت تراش به نیروی تفکر و تعقل و دستیابی به دلیل و برهان به حقیقت رسیده بود، راه عقلانیت را هموار کرد و دو فرزندش اسمعیل و اسحق را که دو بال پرواز بودند برای پاسدارای از این راه پرورش داد.

به نظراین قلم، و به رغم همه تنگ نظری های تاریخی، و به رغم همه استنباط های تاریخی فقهی، کتاب دینی مسلمانان، یعنی قرآن که اساس و ملاک مقبول یا مردود شناختن اقوال علمای دین است، زمینه و ظرفیت بسیار گسترده ای برای وحدت پیرامون محور «توحید» با همه دینداران عالم دارد که ذیلاً به پاره ای از آنان اشاره می گردد.

۱- خداوند به پیامبر اسلام (در آیه ۶۴ سوره آل عمران) فرمان داده است اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) را به اتحاد و ائتلاف پیرامون محور«خداپرستی خالص» دعوت نماید، خدا پرستی که از شرک و پیروی از اربابهای قدرت و ثروت خالص باشد.
یعنی فقط یک موضوع و یک محور برای یکی شدن با یهودیان و مسیحیان کافی است! همین یکی! خدا یکی است و توحید، یکتائی در پرستش انحصاری اوست. به این ترتیب با انگشت گذاردن روی مهمترین نقطه اشتراک و رها کردن صدها عامل افتراق، پیامبر اسلام و پیروان او مأمور و موظف بودند آنها را به یکی شدن فرا خوانند. در همین آیه اضافه کرده است که اگر آنها از اتحاد سرباز زدند، بگوئید شما شاهد باشید که ما تسلیم او (نه تعصبات خود) هستیم.

۲- خدای قرآن نه تنها به پیامبر، بلکه در آیه ۸۴ همان سوره، به مسلمانان نیز فرمان میدهد مراتب احترام و ایمان خود را به تمام پیامبران و پیشوایان و کتابهای دینی اهل کتاب (یهود و نصارا) به آنها اعلام و تصریح نمایند که ما کوچکترین تمایزی میان (پیامبر خود و سایر) پیامبران قائل نیستیم و یکسره تسلیم خدا (نه تعصبات و تمایلات خود) هستیم.
«بگو ما به خدا ایمان آورده ایم و به آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و اسباط (۱۲ تیره بنی اسرائیل) نازل شده است باور داریم و نیز به آنچه بر موسی و عیسی و سایر پیامبران از جانب پروردگارشان داده شد ایمان داریم. ما هرگز تفاوتی میان احدی از آنها قائل نیستیم و یکسره تسلیم او هستیم»

۳- قرآن برای ترک تنگ نظری و تعصب دینی به مسلمانان یاد آور می شود که:
«. . . برای هریک از شما (پیروان مذاهب مختلف) شریعت و راه روشنی قرار دادیم و اگر خدا می خواست همه شما را یک امت قرار میداد، اما خواسته تا شما را درآنچه به شما بخشیده (باتفاوت های تاریخی و جغرافيائی و فرهنگی) امتحانتان کند، پس (بجای اختلاف و دشمنی) در خوبی ها با یکدیگر رقابت کنید. (اختلافات را در امروز ندیده بگیرید در فردای قیامت) خداوند به آنچه در آن اختلاف داشتید آگاهتان خواهد کرد.» (مائده ۴۸)

۴- در ۱۶ آیه قرآن تصریح شده است که این کتاب تصدیق کننده کتابهای پیشین (تورات و انجیل) بلکه محافظ و نگهدار آن (مائده ۴۸) می باشد.

۵- اگر پیروان برخی مذاهب، تنها پیوستگان به آئین خود را نجات یافته و اهل بهشت تصور و تبلیغ می کنند، قرآن صریحاً اعلام کرده است که هرکس از مسلمانان، یهودیان، مسیحیان، صائبان و اصولاً هرکس به خدا و روز رستاخیز باور داشته و کار نیکو انجام دهد هیچ ترس و نگرانی از آینده نداشته باشد(بقره ۶۲ و مائده ۶۹).

۶- قرآن همه انسانها را فرزندان یک پدر و مادر می داند که هیچ امتیازی از رنگ و نژاد و مذهب و. . . بر یکدیگر ندارند جز در قدرت کنترل خود (هنگام غلبه غرائز بر عقل هدایت شده).

حجرات ۱۳- ای انسانها ما شما را از پدر و مادری آفریدیم و شعبات و قبائل متعددی قرار داديم تا با یکدیگر معارفه و آشنائی پیدا کنید، بدانید که گرامی ترین شما نزد خدا پروا پیشه ترین شماست و خدا بسيار دانای مطلع از جزئيات است *

اگر قرآن در مواردى نسبت به اهل كتاب (بني اسرائيل ) نظرى منفي و انتقادي در پيش گرفته است، اين اعتقاد متوجه اعمال بخشي از آنهاست كه از تعاليم پيامبر‌شان منحرف شده‌اند، نه اصل يهوديت و مسيحيت. كما آنكه نسبت به مسلمانان سست ايمان منافق صفت نيز، انتقادات شديد و فراوانى در قرآن مشاهده ميشود. در هر حال آنچه ملاك ارزش و قضاوت است، حق و عدالت است، نه اشخاص و آداب صوري ديني.


*در زمينه وحدت با پيروان ديگر مذاهب، فرازهاي فراواني در قرآن موجود است كه برخي از آنها را ميتوان در نامه اين نويسنده به پاپ بنديكت ملاحظه نمائيد:

http://www.Bazargan.com/Abdolali/PopeFA.htm