MODARA, September 2008
شهريور ۱۳۸۷ سال اول شماره ۲


ايرانيان مهاجر در آمريكا


نگاهى جامعه شناختى


على اكبر مهدى

استاد جامعه شناسى اوهايو                                               بخش نخست *

 

 

آقای دکتر یکی از پروژ ه های تحقیقاتی شما در زمینه مهاجران ایرانی است. اجازه دهید از همین جا شروع کنیم. آیا آمار دقیقی درباره تعداد ایرانیان در آمریکا وجود دارد؟ سرشماری سال ۲۰۰۰ تعداد آنان را زیر ۴۰۰ هزار اعلام کرده بود ولی برخی شواهد حاکی است رقم واقعی با محاسبه پارامترهای مختلف از جمله ذکر محل تولد، ۴ برابر این رقم می باشد؟ نظر شما دراین باره چیست؟

سر درگمی در باره تعداد ایرانیان در آمریكا، بیشتر از آنكه یك مساله آماری باشد، یك مساله سیاسی و فرهنگی است. گویا موفقیت نسبی ایرانیان در آمریكا میبایستی پشتوانه آماری بیابد و برای ایجاد این پشتوانه هموطنان ما از هیچ نوع اغراقی كوتاهی نمی‌كنند. من ارقام یك میلیون و نیم را هم از هموطنان شنیده ام. در دو سال اخیر چند دانش آموخته ایرانی در آمریكا، كه تخصص شان در حوزه های علوم غیرانسانی و اجتماعی است، محاسباتی را انجام داده و بر اساس فرضیاتی غیرواقع‌بینانه و شیوه هایی كه از نظر علمی و تحقیقی قابل دفاع نیستند آمارهایی را در تارنماها گزارش كرده اند كه تعداد ایرانیان را نزدیك به ۷۰۰ هزار نفر برآورد می كنند. حقیقت اینست كه اینگونه آمار بیشتر گمانه زنی است و تهیه آنها بر اساس معیارهای شناخته شده علمی در علوم اجتماعی نیست. برای همین است كه شما اثری از این آمار و تحقیق در نشریات معتبر علمی نمی بینید. متاسفانه شرایط سیاسی حاكم بر حضور ایرانیان در آمریكا و رابطه مظنونانه دولت ایران با ایرانیان در خارج از كشور باعث شده است كه این آمار بیش از حد تبلیغ شده و حتی هموطنان ما در ایران را هم دچار این توهم نماید بطوریكه روزنامه ایران در اسفند ماه سال ۱۳۸۲ این محاسبات را گزارش كرده و از وجود یك میلیون و نیم ایرانی در آمریكا یاد میكند. برای اینكه به نادرستی این آمار پی ببریم، باید واقعیت های زیر را مد نظر قرار دهیم:

در سه سرشماری سراسری آمریكا در سالهای ۱۹۸۰، ۱۹۹۰، و ۲۰۰۰، جمعیت ایرانیانی الاصل آمریكا عبارت بوده اند از ۱۲۱۰۰۰، ۲۸۵۰۰۰، و ۳۳۸۰۰۰ كه در سرشماری اول ۲۴ درصد آنها در آمریكا بدنیا آمده بودند، یعنی نسل دومی محسوب می شوند، در سرشماری دوم حدود ۲۱ درصد و در سرشماری آخر حدود ۱۶ در صد. بیشك این ارقام كاملا دقیقی نیستند، لیكن آنقدر هم دور از واقعیت نیستند كه ما آنها را با ارقامی چهاربرابر جانشین كنیم. از آنجا كه این آمار بر اساس یك سوال راجع به اجداد در سرشماری است و پاسخگویان بالاختیار جواب را مشخص می كنند، احتمال اشتباه، چه به صورت كاهش و چه بصورت افزایش، وجود دارد. نیز باید به این اشتباه ساختاری در نوع پرسشنامه مشكلات دیگری از نوع زیر را اضافه كرد: سوء‌تعبیری كه ایرانیان در مورد پرسشنامه سراسری سال ۲۰۰۰ داشتند و هموطنان خود را به غلط پاسخ دادن راهنمایی كردند، ترس یا عدم علاقه بعضی از ایرانیان از آشكاركردن هویت واقعی خود، سردرگمی در تعیین هویت برای نسل دومی و سومی های ایرانی و خانواده هایی كه خاستگاه ایرانی شان منفصل است.

ولی با همه اینها حدس من اینست كه میزان كم شماری ایرانیان بیش از یك سوم نمی تواند باشد چرا كه اولا رشد جمعیتی ایرانیان در آمریكا در هر سه سرشماری شكل طبیعی داشته و با توجه به شرایط متفاوت سرشماری و موقعیت ایرانیان در سه دهه، میزان جمعیت و رشد آن از انسجام منطقی برخوردار است. ثانیا، میزان این رشد در سرشماری با آمار رسمی مهاجرت (ورود برای اقامت، پناهندگی، و تبدیل موقعیت قانونی به مهاجر در حین حضور در كشور) نزدیكی تنگاتنگی را نشان می دهد. در فاصله سرشماری سالهای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ میلادی تعداد ۵۴۷۷۵ ایرانی الاصل در آمریكا بدنیا آمده است و اگر شما مهاجران جدید ایرانی را به آن اضافه كنید، رقمی فربه تر از ۳۳۸۰۰۰ بدست نخواهید آورد. ثالثا، آمار دولتی آمریكا، به اضافه گمانه یك سوم كم شماری كه من عرض كردم با آماری كه يك مقام مسئول در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي در سال ۱۳۸۱ تطبیق می كند که اظهار داشته بود تعداد ایرانیان را بر اساس اطلاعات دولتی نیم میلیون نفر است. و بالاخره اینكه بزرگنمایی ارقام مهاجران ایرانی بی ارتباط نیست با بزرگنمایی های فرهنگی و سیاسی ایرانیان، بویژه بعد از انقلاب كه غرور وطن پرستان افراطی با دین سالاری جمهوری اسلامی، كه آنها آنرا معادل با عرب سالاری می شمارند، سخت خدشه دار شده است.
 

در مرور بر وضعیت و آمار مهاجران ایرانی در امریکا، شواهدی دردست است که ایرانیان در بین سایر مهاجران دارای وضعیت ممتازی هستند از جمله ازنظر اقتصادی، علمی و تحصیلی، میزان درآمد، کارآفرینی، آموزش زبان و یکپارچگی در جامعه میزبان. بنظر شما مهمترین دلایل این ویژگی ها چیست؟

در اینكه ایرانیان از جمله "اقلیت" های موفق آمریكا هستند شكی نیست و من از تكرار آمار زیادی كه در این مورد وجود دارد خودداری می كنم. فقط برای نمونه یادآور می شوم كه قریب به ۵۲ درصد ایرانیانی كه در آمریكا مشغول به كار هستند در مشاغل حرفه ای و مدیریتی جای دارند. شما وقتی این رقم را با ۲۵ درصد برای كل خارجی الاصل های آمریكا مقایسه می كنید به موقعیت حرفه ای ایرانیان در این كشور پی مى‌برید. بیشك هر موفقیتی بدون كوشش و تلاش هدفمند حاصل نمی گردد. آنچه برای درك این موفقیت لازم است پس زمینه های این موفقیت یا عواملی است كه بطور مستقیم و غیر مستقیم امكان مثمر بودن تلاش ایرانیان برای كسب موقعیتی مطلوب در جامعه میزبان را فراهم آورده است.قریب به ۱۲ درصد از ایرانیانی كه مشغول به كار هستند صاحب مشاغل "خود انگیخته و شخصی" می باشند. این رقم دو برابر همین آمار برای كل مهاجران خارجی الاصل می باشد و نشانه ایست از میزان خودكوشی و خود جوشی ایرانیان مهاجر.

دو عامل عمده و اولیه موفقیت ایرانیان مهاجر در آمریكا بعد از انقلاب تحصیلات بالا و امكانات طبقاتی است. در یك طبقه بندی كلی اگر به ایرانیان آمریكا بنگریم، آنها را می توانیم به سه گروه مانعه الجمع تقسیم كنیم: (۱) كسانی كه برای تحصیل به آمریكا آمده و یا با استفاده از تحصیلات بالای خود موقعیت قانونی خود را برای سكونت دایم در آمریكا فراهم آورده اند. (۲) كسانی كه از امكانات مالی خود برای سكونت در آمریكا سود جسته اند. (۳) كسانی كه به خاطر اعتقادات و وابستگی های سیاسی و دینی خود از ایران رانده شده و زندگی در آمریكا را انتخاب كرده اند. گروه آخر شامل پناهندگانی دینی و سیاسی است كه بعضا از امكانات مالی و یا تحصیلات بالا نیز برخوردار بوده اند. این گروه ۸۳۳۷۶ نفر (۲۶ درصد) از ایرانیانی را در بر می گیرد كه در فاصله ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۴ میلادی به عنوان پناهنده به آمریكا آمده اند. بیشتر ایرانیان طبقه متوسط به پایین در آمریكا در گروه سوم قرار دارند – گروهی كه از نظر تعداد كمتر از دو گروه دیگر است. بعبارت دیگر، ایرانیان آمریكا از نظر طبقاتی، ریشه در طبقه متوسط به بالا دارند و ورودشان به آمریكا نیازمند امكاناتی بوده كه مهاجران دیگر آمریكایی، مثل مكزیكی ها یا پورتوریكویی ها، در اختیار نداشتند.

از طرف دیگر، اغلب ایرانیان آمریكا قبل از ورود به آمریكا با زبان انگلیسی آشنا بوده اند و تا حدودی آمادگی بهبود و گسترش آنرا در كشور میزبان داشته‌اند. طبق آمار سرشماری سال ۲۰۰۰، ایرانیان پنجمین گروه اقلیت تحصیل كرده خارج الاصل در آمریكا هستند (بعد از هندی ها، تایوانی ها، نیجریه ای ها، و روسی ها). اینجا "تحصیل كرده" به معنی داشتن تحصیلاتی در حد لیسانس و بالاتر است و در این زمینه ۵۵ در صد ایرانیان در این گروه قرار می گیرند. برای درك ریشه این رقم بالا كافیست كه رقم بالای "فرار مغزها" از ایران را با این رقم مرتبط كنید.

و بالاخره باید بیاد داشت كه اغلب ایرانیان آمریكا از خانواده های تحصیل كرده ای هستند كه با فرهنگ عرفی غرب آشنا بوده و در ایران در مدارس و دانشگاههای عرفی ای تحصیل كرده اند كه بر اساس معیارهای آموزشی غرب تاسیس شده بودند.بعبارت دیگر، بسیاری از ایرانیان آمریكا قبل از آمدن به آمریكا به نوعی "غربگر" یا "غربزده" (نه به مفهوم منفی كه آل احمد بدان نسبت می دهد) بودند و "همسانی" یا Assimilation برای آنها فراگرد بسیار دشواری نبوده است. آنها قبل از اینكه به آمریكا بیایند با این فرهنگ "همسانی" و هماهنگی داشته اند. این ویژگی های خاص ایرانیان آمریكا را از دیگر ایرانیانی كه در كشورهای دیگر هستند متمایز می كند. و در انتها باید در نظر داشت كه قوانین مهاجرتی آمریكا، بجز در باره اقوام نزدیك شهروندان و یا قرعه كشی های سالانه، به اندازه قوانین كشورهای اروپا و استرالیا و كانادا سخاوتمند نیستند. شرایط پذیرش مهاجر در آمریكا، در مجموع برگزیده طلب تر از كشورهای اروپایی است.
 

علاوه بر آمارتوفیقات ایرانیان، بنظر می رسد شواهدی هم دردست است که هنوز برخی از ایرانیان نیز در زمره مهاجران آسیب پذیر دیده می شوند. بیشترین آسیب های اجتماعی فراگیر میان ایرانیان کدامند و دلایل عمده آنها چیست؟

بطور نسبی اغلب ایرانیان مهاجر در آمریكا بنحوی آسیب پذیرند. بخشی از آسیب پذیری ها عمومی است و شامل همه ایرانیان می گردد.بخش دیگر آسیب پذیری های مشخصی است كه فقط گروه های خاصی را آزار میدهد. در سطح عمومی، همه ایرانیان از تبعیضات ضد مسلمانی، ضد ایرانی، و ضد مهاجر در آمریكا رنج می برند.تبعیضات ضد مسلمانی در سالهای بعد از واقعه سپتامبر سال ۲۰۰۱ بسیار شدید شده اند و آندسته از ایرانیان كه اعتقادات دیني‌شان با ظاهرشان نمایان می گردد از نگاه مظنون و مشكوك آمریكاییان مصون نیستند. تبعیضات ضد ایرانی با گروگان گیری بعد از انقلاب آغاز گردید و با فراز و فرود اختلافات پایدار جمهوری اسلامی و آمریكا در نوسان بوده است.

در مورد آسیب پذیری های مشخص، بخش هایی از جامعه ایرانی از نظر طبقاتی آسیب پذیر بوده و از امكانات رفاهی كافی برخوردار نیستند. قریب ۵ درصد ایرانی الاصل های آمریكا بیكار هستند، در مقایسه با قریب ۷ درصد كل خارجی الاصل ها. اغلب این بیكاران را "پناهندگان و تبعیدیان" تشكیل می دهند. اغلب مهاجرانی ایرانی در آمریكا مهاجران "اقتصادی" و "فرهنگی- اعتقادی" هستند، یعنی كسانی كه حضورشان در آمریكا به خاطر رفاه بیشتر اقتصادی و یا دوری از فرهنگ دینی، سیاسی، و اجتماعی حاكم بر ایران در دوران جمهوری اسلامی است. بخش زیادی از گروه دوم اقلیت های مذهبی، بویژه یهودیان، بهاییان، ارامنه، و زرتشتیان هستند. در حوزه تبعیدیان سیاسی ایرانی در آمریكا، تعداد زیادی از آنها، بویژه آن بخشی كه از نظر اقتصادی آسیب پذیر است، از عاملان رژیم پهلوی هستند كه انقلاب آنها را غافلگیر كرد و مجبور شدند بدون تداركات لازم ایران را در بحبوحه انقلاب بطور غیر قانونی ترك كنند. مشكل بزرگ این گروه این بود كه نمی توانست مهارت های خود را به بازار كار آمریكا انتقال دهد. اینها همان "ارتشیان و دولتمردانی" هستند كه در مطبوعات ایران از آنها بعنوان "تاكسیرانان پا پیتزا فروشان ایرانی در آمریك" یاد می شود. تبعیدیان فرهنگی ایرانی در آمریكا بیشتر نویسندگان و هنرمندانی هستند كه یا خود قبلا در آمریكا تحصیل كرده اند و امكان برگشت به آمریكا برایشان بیشتر بود و یا كسانی كه اقوام و یا دوستانی در اینجا داشتند كه امكان مهاجرت زنجیره ای آنها را ممكن می كرد. بخش دیگر ایرانیان آسیب پذیر كسانی هستند كه وضعیت قانونی مناسبی نداشته و هنوز نتوانسته اند "اقامت دایم" یا قانونی در آمریكا را كسب كنند. دانشجویان برجسته ای كه در سالهای اخیر برای تحصیل به آمریكا آمده و از بورس های دولتی برخوردار نیستند و متكی به پرداخت هزینه از منابع درون كشور هستند نیز در گروه آسیب پذیران اقتصادی قرار می گیرند.

اگر از آسیب پذیری غیر اقتصادی و مشخص یاد كنیم، باید به بخش های مسن جامعه ایرانی، بویژه كسانی كه دارای فرزند و خویشاوند نیستند و از تنهایی بیش از حد رنج می برند اشاره كنیم. این افراد با از دست دادن منزلت اجتماعی ای كه در ایران داشته اند دوران پیری را در خلوت آپارتمانها و سكوت مداوم می گذرانند. در سالهای اخیر این گروه بیشترین بیننده تلویزیونهای خارج از كشور را تشكیل می دهند. باید یاد آور شد كه آسیب پذیری های موضعی و یا نابهنگام، مثل بیماریهای پرهزینه كه به از دست رفتن تمام سرمایه و شغل فرد منجر می شوند، گاه بگاه به سراغ هموطنان می آید. اگرچه این بلایا در همه جا و برای هركس رخ می دهد، لیكن تاثیر خانمانسوز آنها بر مهاجرانی كه در غربت از حمایت مستقیم خانواده و خویشاوندان خود برخوردار نیستند دو چندان است.

در انتها باید از نوعی آسیب پذیری سیاسی و شكاف سیاسی هویت مهاجر یاد كنم كه در سوال شما مطرح نشده است. میدانید كه اندكی بیش از ۶۰ در صد ایرانیان آمریكا تبعیت این كشور را پذیرفته اند. این امر هم از نظر سیاسی و هم از نظر روانی- اجتماعی (هویتی) فرد مهاجر را آسیب پذیر می كند – پدیده ای كه كمتر راجع به آن صحبت می شود ولی ما هر روز با نتایج تلخ آن در زندگی سیاسی مواجه ایم. در شرایط عادی و در صورت وجود قوانین "دوتابعیتی" در هردو كشوری كه فرد مهاجر با آن درگیر است نباید مشكلی برای یك مهاجر از نظر دوگانگی تبعیت و هویت و وطن پرستی بوجود بیاید. می دانید كه اغلب یهودیان اسراییلی كه از آمریكا به آن كشور رفته اند دارای تبعیت دوگانه هستند. با توجه به روابط حسنه بین اسراییل و آمریكا و رفت و آمد و داد و ستدهای مكرر این شهروندان بین دو جامعه، این امر جز در موارد امنیتی هیچ مشكلی برای این شهروندان بوجود نیاورده است. اما در شرایطی كه دو كشور روابط خصمانه دارند و هر دو از شهروندان خود "وفاداری" و "تبعیت" می طلبند، فرد مهاجری كه تبعیت دوگانه دارد از نظر سیاسی آسیب پذیر شده و از نظر "وفاداری" دچار سردرگمی خواهد شد. اگر بین دو كشور جنگی در گیرد، وی به كدامیك باید "وفادار" بماند؟ تا كی و تا چه حد می تواند خود را از آتش هر دو معركه به دور نگه دارد؟ فردی كه در بخش اداری و سیاسی كشور میزبان كار می كند و می داند كه دولت متبوعه دارد بر علیه كشور بومی وی طرح های تخریبی می ریزد، چگونه می‌تواند "وفاداری دوگانه" خود را در چنین شرایطی حفظ كند؟ حتی در حالت عادی هم این دوگانگی فرد مهاجر را به بی تفاوتی سیاسی و عدم مشاركت فعال در سیاست می كشاند. با توجه به مخالفت سیاسی اكثر ایرانیان مهاجر برون مرزی با جمهوری اسلامی و از خود بیگانگی آنها از هویتی كه امروز جمهوری اسلامی بر جامعه ایران تحمیل كرده است، دو شكاف جغرافیایی "وطن- غربت" بهمراه شكاف "ایرانی- اسلام (عربی، از دیده وطن پرستان افراطی) دست به دست این شكاف "هویتی" داده و مهاجر ایرانی را هم از "خانه قدیم" جدا می كند و هم از "آشیانه جدید". در فضای تضادها، بین هویت های تحمیلی و انتخابی، هویت سیاسی ایرانی مهاجر یا باید به "جهان وطنی" روی بیاورد، یا خیانت به وطن قدیم و وفاداری به وطن جدید، و یا برعكس. اگر انتخاب های دوم و سوم نامطلوب باشد، انتخاب اول خود به خود مهاجر ایرانی را یا دچار بی عملی سیاسی كرده و یا به نوعی جهان وطنی می كشاند كه مفهوم "وفاداری ملی" برای وی دیگر معنی نمی یابد.

از طرف دیگر، با توجه به حساسیت سیاسی ایرانیان به نفوذ و سلطه خارجی، این پدیده "وفاداری- خیانت" مشكل جدی برای مهاجران سیاسی ایرانی است كه مجبورند برای تغییر و تحول سیاسی در كشور اجدادی خود متوسل به دولت های خارجی گردند. اگر بیاد داشته باشید، در ابتدای انقلاب گروه های سیاسی چپ به آیت اله خمینی اعتراض داشتند كه دكتر ابراهیم یزدی تبعه آمریكا است و نباید وزیر امور خارجه ایران گردد. با اینكه دكتر یزدی این تهمت را رد كرد و اعلان كرد كه هیچ وقت تبعه آمریكا نبوده است، ادبیات سیاسی مخالفین جمهوری اسلامی هنوز هم انباشته است از شایعات و سوءظن در مورد ایشان. سلطنت طلبان هنوز هم وی را عامل آمریكا برای سرنگونی سلطنت می شناسند.همین امر امروز در مورد دیگر ایرانیانی صادق است كه در استخدام ارتش و نهادهای سیاسی دولت آمریكا هستند و یا بطور مستقل با نهادهای سیاسی آمریكا در جهت گسترش منافع آن كشور در ایران بر علیه جمهوری اسلامی همكاری می كنند. مشكل این افراد اینست كه "وطن پرستی" شان در هر دو كشور زیر سوال بوده و همواره از طرف هر دو دولت، حتی وقتی كه مسئولیتی به آنان واگذار می گردد، مظنون بوده و احتمالا تحت مراقبت های امنیتی و ضد امنیتی قرار می گیرند. طرح انقلاب مخملین توسط دولت های غربی، بویژه آمریكا، و جستجو برای عاملان بومی بسیاری از ایرانیان را در مقابل انتخاب سنگینی قرار می دهد كه فرار از آن گاه به بی عملی و بی تفاوتی سیاسی می انجامد – راهی كه بسیاری از مهاجران ایرانی انتخاب كرده اند.
 

جامعه امریکا دراصل جامعه ای مهاجر پذیر است و احتمالا درمقایسه با سایر کشورهای اروپایی درصد پایین تری از تبعیض بین مهاجران و افراد بومی را می توان درآن مشاهده کرد؟ با این وصف آیا دربازار کار، بهره گیری از خدمات رفاهی، آموزشی و بهداشتی چنین تبعیضی بین امریکایی های بومی و مهاجران بویژه ایرانیان مهاجر بچشم می خورد؟

این واقعیتی است كه آمریكا جامعه بازی است كه درهای آن به روی مهاجران خلاق و آرزومند، اگر كه مشمول شرایط باشند، باز است. در عین حال، بطور تاریخی تبعیض نسبت به اقلیت های قومی و دینی و سیاسی و فرهنگی همواره در این جامعه وجود داشته است. مهمتر اینكه، یكی از تضادهای جامعه شناسانه جامعه آمریكا در همین مهاجر پذیری و ترس مداوم از مهاجران است. شاید بهترین توجیهی كه برای این تضاد می توان یافت همان ترسی است كه یابنده گنج برای از دست دادن آن دارد. مهاجرانی كه سختی های فراوانی را متحمل شده و خود را به خوان این میهمانسرای بزرگ می‌رسانند نمی‌خواهند كه نعمات آن توسط نو رسیدگان كاهش یافته و امكانات مطلوبی را كه با مشقت بدست آورده اند از دست بدهند. از طرف دیگر، باید توجه داشت كه آمریكای قرن بیست و یكم را نباید از جهت ساختاری با آمریكایی قرن نوزدهم یا بیستم مقایسه كرد.

در مورد تبعیضات به طور مشخص باید گفت كه اگرچه تبعیضات شخصی همواره وجود داشته و خواهند داشت، این تبعیضات قانونی است كه مهم می باشند. چرا كه ساختار تبعیضگر، رفتار تبعیض گرایانه را ایجاد می كند، حتی اگر شهروندان از تبعیض متنفر باشند. بعد از جنبش حقوق مدنی كه توسط سیاهان در دهة ۶۰ انجام گرفت اكثر تبعیضات قانونی نسبت به اقلیت ها از میان برداشته شد، اگرچه تخلف از این قوانین وجود داشت و هنوز هم دارد. از نیمه دهه ۶۰ میلادی تا سپتامبر سال ۲۰۰۱ تبعیض رسمی و قانونی مشخصی نسبت به مهاجران قومی وجود نداشت، اگرچه بطور غیر قانونی گاه با افراد و موسسات خصوصی ای مواجه می شدند كه آشكارا و نا آشكارا نسبت به مهاجران رفتار تبعیض آمیز داشتند. بعد از واقعه سپتامبر سال ۲۰۰۱، تبعیض آشكار و سخت گیریهای غیر معمول نسبت به مسلمانان بیشتر شده است. حتی در بعضی از شهرها قوانینی تبعیض آمیز به تصویب رسیده كه مسلمانان را از دسترسی به بعضی امكانات كه جنبه امنیتی دارند محروم می كند. مثلا در سه سال گذشته كار گرفتن در موسسات دفاعی، حتی برای مسلمانان آمریكایی الاصل، بسیار سخت شده و در مواردی غیر ممكن است. از آنجا كه ایرانیان آمریكا بطور كلی افرادی عرفی هستند و حتی مذهبیون ما هم نسبت به دین رفتاری عرفی داشته و نمادهای دینی در پوشش و ظاهر فیزیكی آنها آشكار نمی گردد، آنها نسبت به مسلمانان كشورهای آسیایی و عربی كمتر با مسلمان ستیزی مواجه می گردند. از طرف دیگر، از آنجا كه بیشتر ایرانیان در محیط های فرهنگی و اداری و حرفه ای مشغول بكار هستند، كمتر با قشرهای متعصب و نژادپرست در تماس قرار می گیرند. این فاصله آنها را از گزند تبعیضات آشكار بدور می دارد، گرچه تبعیض نا آشكار و غیرمستقیم در هر صورت می تواند وجود داشته باشد.


* برگرفته از سايت جامعه شناسى ايران